خواستگارم و خانوادش امروز اومد خونمون نشسته بودن من تو اتاق آماده میشدم یه ده دقیقه گذشته بود داشتم میرفتم سلام بدم شنیدم بابام داره جلو اونا میگه چرا این نمیاد بیرون هوووووی نکنه رفتی گوسفند بچرونی هاااای..
من سریع رفتم سلام دادم کلی خجالت کشیدم سکوت کردم پیش مهمونا بعد که مهمونا رفتن کلی فحشم داد مامانمم همینطور که چرا دیر اومدم سلام بدم