دارم از شدت ناراحتی میمیرم شوهرم به زور بردم خونه مادرش اینا😩😩😩😩

عزیزمما هم خیلیامون خیلی چیزا از خانواده همسر دیدیم گاهی بینمون ناراحتی پیش اومده اما قهر با پدرمادرکار درستی نیست همسرت هم اونم مامانشه .شما دیگه از مامانت پول نگیر بزار شوهرت خودش بره از مامانش بگیره یا یه فکری کنه و به مادرشوهرت هم با احترام بهش بگو برای اینکه حرمتا حفظ بشه و دیگه دعوا و ناراحتی پیش نیاد بهتره رفت و آمدمون متعادل باشه

اگر کسی این پیام رو بخونه و سفارش داشته باشه تخفیف ویژه بهش میدم

سلام مامانا من از گوشه خونم شروع به ساخت قند و نبات های دمنوشی کردم

قندهای رنگی و طعم دار

و نبات های دمنوشی با هر کیاهی که شما بخوایید

برای مراسم و تشریفات شما هم سفارش قبول میکنم برید پیجم و کارهامو ببینید

خوشحال میشم فالو کنید و حمایت کنید و به دوستانتون هم معرفی کنید

ghand.donak@

هر وقت زنک زد بگو من خونه مادرمم حقوق ندادن چیزی نداریم بخوریم مجبوری اومذم اینحا

دقیقا .منوشوهرمم به این خاطر الان داریمجدا میشیم .من نمیدونم شوهر اسی چه مدلیه و خود اسی چه خواسته ای داره اما شوهر من انتظار داره تو روی خونه وایسم قبلا قبول میکردم الان گفتم خدامبیاد روی زمین دیکه پشت نمیکنم به خانوادم

خدب میرفتی با یکی که پدر و مادر نداره ازدواج میکردی نه خودت اذیت میشدی نه شوهرت

اتفاقا هست... زن داداش من از یه موضوعی ناراحت شده بوده که داداشم زنگزد باهام صحبت کرد که مامان اینطوری رفتار کرده اونطوری رفتار کرده خانمم ناراحته.. مثلا اینکه سر سفره به همه گفته بفرمایین نوشابه اسم برده ولی اسم کن نبرده .. میوه فثط یه بشقاب برده جلوشپن گفته باهم بخورین برای ختم انعام بهم نعارف نکرده ووو یه طومار از این موردایی که اصلا مامان من بهش فکر هم نکرده و من میدونم مامانم تبن عروسش حتی از منی که دخترشم شاید بیشتر دوست داره ولی معلوم نیست این دختر دوساعت میاد خونه ی مامانم دنبال چی می گرده... خلاصه خودمم تلفنی با زن داداشم ثحبت کردم سعی کردم سوتفاهم رفع کنم.. وجریان به مامانم گفتم که تز این به بعد حواسش بیشتر به رفتاراش باشه جلو عروسامون که اینجور دلخوری های پیش پا افتاده پیش نیاد ... مامان و بابام فرداش پا شدن رفتن خونه داداشم با دست پر و میوه ووو که حضوری صحبت کنن ببینن زن داداشم دقیقا چشه و از دلش در بیارن.... پس با قطعیت نگید تو تاریخ نیومده... یکیش پدر مادر من ... که تحمل ناراحتی عروسشون نداشتن... ولی خب حداقل کتوجه شدیم که این عروسمون چقدر سر هیچ و پوچ ممکنه حاشیه درست کنه... چون به چشم دارم می بینم چه محبت زیادی داره نسبت بهش حتی با قطعیت می گم این زن داداشم بیشتر از اون یکی دوست داره

وای چقدر اشتباه تایپی😂🙈

ازدواج همینه بدبختی حق داری واقعاً

بیاد زیاد موند بی محلی کنی میره

خاااااک تو سر شوهرت بعد بگو برام کاش پیش اومده بلند شو برو یه مدت خونه بابات

بهش زیاد رو نده هروقت اومد قبلش زنگ بزن بگو اومدی مرغ و رب و فلان بخر بیار تموم کردم

خب بزار بیاد نون پنیر بزار جلوش

ببر یخچال رو نشون بده بگو وضع پسرت همینه

منم برای اینکه از گشنگی نمیرم میرم خونه ی بابام

اتفاقاً مادر شوهر من حتی اگه خودش مقصر هم نباشه، حاضره کف پای دوتا از جاری هام رو هم ببوسه. اینقدر که از خودشون و شوهراشون می ترسه.

یکی از جاری هام با شوهرش مشکل پیدا کرده بود و بحث به خونهٔ مادر شوهرم هم رسیده بود؛ بعد از یه مدت تالار عروسی دعوت بودیم، مادرشوهرم اومد جاریم رو که پشتش رو کرده بود و حتی سلام نکرد، گرفت توی بغلش و سر و صورت و دستاش را می بوسید. جلوی مردم اینقدر ضایع بود که نگو، جاریم محلش نمی داد و اون افتاده به دست و پاش 🤕😐🤕😐🤕

خدایی تعارف زدنو حق داشته، یکی که تعارف نمیزنه فرق داره ولی کسی که تک تک نام میبره خب ادمم ناراحت میشه، من مادرشوهرم سر سفره به همه تعارف میکنه جلو جاریم خودش میکشه غذا هی به همه میگه بخورین فقط به من نمیگه و میدونمم از من بدش میاد خدا زده😒

بعضی مادرشوهرا حقشون همین عروسای سلیطس که برن به دست و پاشون بیفتن. من باور کن انقد بدی دیدم ازش ذهنم تو ناخداگاه دنبال مادرشوهر خوب میگرده، صبح داشتم خواب میدیدم مادرشوهرم یه خانوم خوبی بود انقد مهربون و دلسوز و صمیمی