من خودم خداي سوتي هستم كم كم يادم بياد تعريف ميكنم
بيايد شروع كنيد
گوزیدن
من خودم يه بار اومدم عشق طور غذا پختم سوخت همون و برداشتم بردم
دونه دونه هاي سياه سوخته برنج تو غذا بود بو سوختني ميداد قشنگ
يكي نبود بهم بگه مجبوري اخه
يه جا خونده بودم با غذايي كه با عشق پخته باشي ميشه به قلب مرد نفوذ كرد و اين حرفا
بچه بودم ديگه
خوردم محکممممم تو دیوار با دماغ
حالامن غذاپریدتوگلوم.خیلی حس بدی بود.همیشه فوبیاشودارم
تو عقد رفته بودیم مسافرت . تو هتل تختمون تکی بود. من جفت تلویزیون بودم. شب من زودتر خوابیدم. شوهرم از رو اونیکی تخت داشت تی وی میدید. من یهو از خواب پریدم احساس کردم شوهرم بهم گفت لامپو خاموش کنو دوشاخه تی وی رو بکش. منم همین کارو کردم😐 البته توهم زده بودم😑😑 شوهرم صبح گفت دیشب چت شد چرا اینکارو کردی😐😐 تا یه مدت فکر کرد مشکل روحی روانی دارم😐😐
گوزیدم/:
یه باردگ..رفته بودیم بیرون یه سگ بود فک کردم وحشیع /: جیغ زدم اومدم فرارکنم بادماغ رفتم تودیوووار بعد پخش زمین شدمم .. :/ ابروم رفت..بعدسگه اومدم صورتم ولیس. زد دیدم واای وحشی نیس/:
چراهمیشه حرف سوتی که میادبایداین خوشبوعرض اندام کنه😠😠😠
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
