افتاد💔
خواهرهمسرم بارداردلم میخواد تماس بگیرم وازش بپرسپم چیزی دلش میخواد براش درست کنم
فقط وفقط بخاطرهمسرم وگرنه این خانواده تا جایی که راه داشت منو تو دوران بارداری اذیتم کردن
اون زمان بسته به شرایطی پیش خانوادش زندگی میکردیم
یادم چون من از بو غذا بدم می اومد نمیتونستم آشپزی کنم تایمی که غذا درست میکردن میرفتم بیرون خونه ی خودمون وقتی برمیگشتم برای غذا خوردن میدیدم هیچی برامنگهنداشتن😭💔بایادش اشکم درمیاد من مادرم کنارم نبود غذای گرم برام درست کنه 💔از صدتا کارشون کارشون یکیشو به همسرم میگفتم
چن بار که اینکارو تکرار کردن به همسرم گفتم زمانی که شما نیستی تایم نهار من گشنه میمونم
خیلی ناراحت شد اون تایم همسرم دانشجو بود ولی عمرشو جوانیشو برای پدرش کار کرده بود بعد مدتی ترک تحصیل دوباره شروع کرده بود
بعد اون دیگه برام غذا میخرید واین داستان باعث میشد تا خانوادش ازمن بدشون بیاد که چرااا پسرشون که دانشجو و درآمد انچنانی نداره انقد هزینه ی خانمش میکنه
خواستم چی بگم ببین چه حرفایی پیش اومداااا
داشتم میگفتم حالا میخوام با خواهرش تماس بگیرم وبگم چی دلش میخواد تا براش درست کنم به همسرم گفتم میخوام اینکارو بکنم گفت اذیت نمیشی؟
اول فکر کرد برا پخت پز میگه گفتم نه منکه براخودمون غذا درست میکنم
گفت نه منظورم خاطرات بود اگه حس میکنی ذره ی اذیت میشی اینکارونکن اگه موافق باشی یکم وسیله خورد خوراک میگیریم میبریم براش.
دوستان اینو همون شخصی گفت که اون زمون دانشجوبود و وضع مالی خوبی نداشت خانوادش وحتی همین خواهرش ازارمون میدادن برااینکه دست همسرم اونقد باز نبود ولی دل بزرگی داشت
ولی خداروشکر خدا خواست همه چی درست شد واون پسر جوان دانشجو حالا وضعش خوب وسری تو سراس که نحوه زندگبش مایه افتخارپدرمادرش و...
نه من ونه همسرم ادمای دل سیاهی نیستیم باگو کردن خاطرروهم بگذارید پای سنگینی که رو دلم میکرد
درسته فراموش کردن بدی ها سخت ولی به این فکر میکنم که اون چیزی که من میخوام بپزم میخواد گوشت وانرژی بشه برا یه فرشته الهی که تورحم مادرو اری از هرنوع گناه دوسدارم بهترین چیزا رو براش درست کنم