یه اتفاق های خیلی بدی افتاد
نمیتونم واضح توضیح بدم خیلی طولانیه
پسر مدیر شرکت عاشق من شد منم همینطور
با هم دوست شدیم وارد رابطه شدیم
بعد اون رفت با دوست دختر سابقش ازدواج کرد
بعد از ازدواجش شدیم دشمن خونی هم
یه مدت گذشت اون دوباره اومد سمتم منم برای اینکه ازش انتقام بگیرم قبولش کردم
میخواستم مدرک جمع کنم آبروشو ببرم ولی نتونستم
خیلی داستانهای دارکی این وسط اتفاق افتاد که همه اش سر من خراب شد
و من مهره سوخته شدم خیلی تحقیر شدم له شدم
بعد تصمیم گرفتم از راه دیگه ای انتقام بگیرم
از راه مالی ....
پروژه هایی که بهم میدادن سهم شرکت رو بجای ۴ درصد ۲ درصد میزدم و ۲ درصد دیگه رو خودم برمیداشتم و هر بار مچ منو میگرفت و کلی تحقیرم میکرد
دیگه از انتقام دست کشیدم
نشستم سر جام
ولی هر بار به بهانه ای منو تحقیر میکنه
حتی یکبار بهم گفت اگه نیاز جنسی داشتی من تامین میکنم چون میدونم چقدر تنهایی و دلم برات میسوزه
اگه برم شرکت دیگه یک چهارم اینجا حقوق میگیرم برای همین نرفتم مثلا اینجا ۶۰ حقوق میگیرم شرکتهای دیگه رفتم مصاحبه میگن ۲۰ بیشتر نمیدیم حتی با گذشت زمان ....
ولی حس میکنم دیگه آبرویی برام نمونده