تاپیک پربازدید رو خوندم درباره کارما و این داستان ها که بنظر من هیچ کارمایی نبود و تخمک اهدایی کاملا مورد قبوله تو جامعه ما
خانواده شوهر سابق من چهارسال تمام زجرم دادن هربلایی که بگید سرم اوردن طلاهامو دزدیدن وسایلمو دزدیدن تمام بدی هایی که فک کنید بمن کردن من همشونو واگذار کردم بخدا از شوهرم گرفته تا خواهر و برادر و مادر روزی که رفتم جهیزیه مو جمع کنم بیارم نصف وسایلمو دزدیده بودن دعوا و آبروریزی درست کردن و خیلی داستان فقط تک تکشونو واگذار کردم بخدا
9 ماه بعد طلاقم سر یه مسئله الکی خواهر برادرا به جون هم میفتن و تو این درگیری همسر سابق من و خواهرش بدست داداش دیگشون به قتل میرسن
داداشش زندانه
داداش دیگشون کارتون خواب شده چون معتاد بود
مادرشم گذاشتن خانه سالمندان
فقط یه خواهر دیگشون مونده اونم شوهرش اصلا اجازه نمییده دور خانواده اش بیاد یه شهر خیلی دوره
رسما این خانواده متلاشی شدن🙂🙂🙂
دلم خنک نشد خیلی وقتا یاد این که با چه زجری کشته شدن میفتن واقعا ناراحت میشم
اما روی حرفم با استارتر اون تاپیکه کارما اینه نه اینی که شما گفتین
خدا میدونه خانواده شوهر من چه دک و پز و برو بیایی داشتن چه لباسای مارک و خورد و خوراکی داشتن همش دود شد رفت اثری از هیچکس نمونده دیگه خونه رو فروختن خرج همین وکیل کردن دود شد رفت