2777
2789
عنوان

ب خاله ها و دایی هام ک فکر میکنم غم وجودمو میگیره

| مشاهده متن کامل بحث + 288 بازدید | 20 پست

وای اسی منم همین مشکل دارم نمی‌دونم عمه هام دعوت کنم عروسی یا نه ازشون متنفرم 

ولی دعوت نکنم باز حرصی میشن و پشت سرمون یکارایی میکنن

ولی من حاضرم دعوت کنم خودشون نیان بزار کوچیک شم حداقل تو روز عروسیم نبینم برام عزا شه 

لعنتی عوض شو 

چند روز پیش اینجا ی نفر تاپیک زده بود دعای 160صحیفه سجادیه واسه نابودی دشمنه و عجیب جواب داده و دشمن ...

ولشون کن 

خدا خودش نابودشون کنه 

تو فکرت درگیر نکن

 اسمم رو الیزابت بنت گزاشتم ولی اخلاقی و رفتاری مستر دارسی هستم😼

ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

منم در همین حالتم دعوت کنم دردسرهنکنم هم درد سرهگاهی میگم دعوت نکنم لااقل جیگرم خنک شه بزارم پشت سر ...

من همین خرداد ماه عروسیم بود هیچکدوم از خاله هم رو دعوت نکردم و الآن هم خیلی راضی ام، یه بار برای همیشه ازشون راحت شدم. 

وای اسی منم همین مشکل دارم نمی‌دونم عمه هام دعوت کنم عروسی یا نه ازشون متنفرم ولی دعوت نکنم باز حرصی ...

من اگر هاله و دایی هامو نگم مامانم طبق کینه خودش دلش میخاد عمه هامم نگه و اختلاف از همینجا شروع میشه پس باید عمه ها و عموهامم نگم

و اینجوری خیلی خالی میشه و بد

عملا برای عروسی فقط خودمم و خانواده ام و چنتا همسایه دوست و دشمن و اقوام دور ک چهارتا پیرزنن و دوست دشمن

بعد عمه ها را بگم خاله ها را نگم باز عمه ها زبونشون درازه

همه را بگم

هم باز اشوبه

غروسی نگیرم هم دوست ندارم ی جوریه

کاش موقع عروسی و مهمونی هامون ی خاله ای چیزی ی ظوریش بشه بهانه بیاریم عزا دارن نمیان و نگیم بیان🥴☹️هرچند این ارزو فوقالعاده بدجنسانه و غیر انسانی و غیر اخلاقیه

میخام ب خانواده تم هیچی نگم برعکس همیشه اروم اروم وسایلامو جمع کنم ی روز مونده ب رفتن برم چمدون بخرم بریزم توش و برم ،بابا اگر سر کار بود مهم نیست مامانم سر کارش بود مهم نیست خانواده بودن نبودن دیدم ندیدم مهم نیست  میخام بدون ندیدن و خداحافظی کردن برم ،من اومدم ک سال اخر قشنگی داشته باشیم خیلی تلاش کردم و قشنگ هم ساختم اونا بلد نبودن قشنگی بسازن دل شکستن،اینجا ک نوشتم برای کسی ننوشتم برای خودم نوشتم چون چندین بار در طول روز امضای خودمو میخونم و هر قسمتش ی غم و شادی را یادم کیاره ک باید بمونه، ...غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

من همین خرداد ماه عروسیم بود هیچکدوم از خاله هم رو دعوت نکردم و الآن هم خیلی راضی ام، یه بار برای هم ...

چنتا خاله؟

من پنج تا خاله و همه بچه دار

سه تا دایی حسود و عقده ای ک یکیشون قطعی نباید باشه


میخام ب خانواده تم هیچی نگم برعکس همیشه اروم اروم وسایلامو جمع کنم ی روز مونده ب رفتن برم چمدون بخرم بریزم توش و برم ،بابا اگر سر کار بود مهم نیست مامانم سر کارش بود مهم نیست خانواده بودن نبودن دیدم ندیدم مهم نیست  میخام بدون ندیدن و خداحافظی کردن برم ،من اومدم ک سال اخر قشنگی داشته باشیم خیلی تلاش کردم و قشنگ هم ساختم اونا بلد نبودن قشنگی بسازن دل شکستن،اینجا ک نوشتم برای کسی ننوشتم برای خودم نوشتم چون چندین بار در طول روز امضای خودمو میخونم و هر قسمتش ی غم و شادی را یادم کیاره ک باید بمونه، ...غمگین ترین تصمیم مهاجرت بود ک خیلی طول کشید تا بپذیرم و برم دنبالش،ولی الان بابت اون تصمیم غمگین طولانی خوشحالترین و شکرگذارترینم،خوشحالم ک در کنار اصیلترین دیندارترین غیورترین فرزندان کوروش💔 نخواهم زیست *امروز دلم خواست بنویسم نزدیک ب پانزده ساله منتظرم امروز ک روزها را شمردم دلم ب حال خودم سوخت پونزده ساااال هرشب انتظار و دعا و نذر و نیاز و شکست ...دعام کنید حتی الانم با ناامیدی و خستگی نوشتم دعام کنید یعنی تموم میشه این انتظار یا اینکه من تموم میشم؟ امروز هفده مهر نذر حدیث کسا برداشتم برای انتظار میدونم ک پشت این میام مینویسم انتظار پونزده ساله من ب لطف پنج تن آل عبا تموم شد و همه چیز اونجور ک میخاستم با خوشحالی و رضایت و برکت سر اومد💕😍یادتونه اول پروفایلم نوشته بودم از سگ کمتر و اینا؟ب خاطر امتحانم نوشته بودم،اون آزمون به سر رسید با موفقیت بزرگ و خوشحالی و خوشگذرونی بزرگتر و خاطرات شیرین تر به پایان رسید♥️اونقدر شیرین ک شب ازمون مصاحبه ام اوکی شد،و تا چند روز دیگه دختر زیبای گیسو کمند چشم تیله ای می‌ره ب هامبورگ زیبا💌😅بزنید دست قشنگه را،ماشالله لاحول و لا قوة الا بالله آل‌علی العظیم استغفرالله ربی و اتوب و الیه هیچوقت از اینا ننوشتم ولی الان دلم میخاد بنویسم♥️💝😌

چنتا خاله؟من پنج تا خاله و همه بچه دارسه تا دایی حسود و عقده ای ک یکیشون قطعی نباید باشه

منم 5 تا خاله دارم، هر 5 تاش رو عروسیم دعوت نکردم و الآن خیلی راضی ام، دیگه هم چشم ام بهشون نمیخوره خداروشکر، صد بار هم برگردم عقب بازم دعوتشون نمیکنم. 

اوایل مثل شما مردد بودم دعوت کنم یا نه، دیگه خاله هام حسادت هاشون و عقدهاشون  و دشمنی هاشون رو به حد اعلا رسوندن و این شد که دیگه عروسی دعوتشون نکردم و کلا برای همیشه ازشون راحت شدم. 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792