با یک آقایی آشنا شدم ۲۷ سالشه خودم ۲۱ سالمه
تقریبا دو سه ماهه حرف میزنیم
پسر خوبیه فقط مثلا گیر میده به پوشش و بیرون رفتن و گوشی چک میکنه ...
شغلش هم دفتر پیشخوان بود یعنی پست بانک داره امتیازش مال خودشه ولی مغازه اجارس
۶/۷ تاهم خواهر برادرن
ما صرفا داشتیم آشنا میشدیم و من دیگه میخواستم اوکی رو بدم که با خانواده ها مطرح کنیم چون قصدش ازدواج بود و از طریق همسایگی آشنا شدیم خونشون تقریبا دو خیابون با ما فاصله داره هی منو میدید از در پست بانکش رد میشدم ، داشتم میگفتم : خواستم اوکی رو بدم که دیدم گفت فقط میخوام قبلش یه چیز بگم که فقط باید بین خودمو خودت بمونه و به خانوادت نگی گفتم چی
گفت درباره شغلمه گفتم شغلت مگه چشه گفت این پوششمه کار اصلی من و بردرام قاچاق گله 😐😳
گل میکاریم و میفروشیم و در آمد بسیار بالایی داره
گفتم من باورم نمیشه چرا زودتر نگفتی گفت چون اینطوری بهم فرصت نمیدادی الآنم اگه قبول کنی دنیارو به پات میریزم بهترین گوشی و ماشین و خونه رو برات میخرم کارت پر پول میدم دستت هرچقدر دوست داری خرج کن و به خودت برس بهترین مسافرت ها میبرمت فقط تو قبول کن و به خانوادت نگو گفتم این کارا آخر عاقبت نداره همش باید با استرس باشم گفت الان تو این دوره همرو میشه با پول خرید خرجش چند ملیون رشوه س
خانوما چکار کنم ؟
قبول کنم یا نه اصلا وسوسه شدم و از طرفی هم دوسش دارم ...
چقدر به کارما و آه و نفرین اعتقاد دارید به نظرتون ممکنه نفرین خانواده هایی که آهشون پشت سرشونه زندگیمو نابود کنه؟