از هر لحاظ میترسم
مالی جسمی روحی
خیلی سختی کشیدم و تازه زندگیم افتاده رو غلطک نمیخام ارامشمو بهم بزنم
شب خواب میدیدم دختر همسایه اومده خونمون پدرمادرش میگن نمیخایمش منم بغلش کردم آنقدر دوسش داشتم تو بغلم بود ب پدرش گفتم بیا امضا بده بعداً نمیای ازم بگیریش
صب بلند شده بودم ی حال بدی داشتم
تو دلم خیلی دلم میخواد بچه دار بشم ولی میترسم مخصوصا دختر چون تفکرات خانواده ی همسرم مال پشت کوهه
پسرمم اوتیسم خفیفه از ی لحاظی براش خوبه ی خواهر یا برادر داشته باشه
ولی ی ترس خیلی بزرگ دیگه هم دارم ک فقط اینجا میگم
میترسم ی دختر بیارم سالم باشه بعد پسرمو دوست نداشته باشم از این موضوع وحشت دارم الان خیلی دوسش دارم
ولی ی جاهایی خیلی اذیتم میکنه جوری ک کنترلمو از دست میدم بعد میگم خدای نکرده ی بچه ی سالم و آروم بیارم یهو پسرم از چشمم بیوفته چی
خدا اون روزو نیاره