داشتم طلاق گرفتم چون همه زندگیم تحت شعاع قرار داده بود
خوب کاری کردی من از همون اول می دیم ی جوریه مدام چاپلوسی می کنه موقع حرف زدن،و اینکه مثل اینکه رو در وایسی داره باهاشون خیلی تحویلشون می گرفت الانم شدت گرفته کارش
یا از اول نباید قبول میکردی یا الان دیگه بمونو بساز کاری نمیشه کرد..............شخصیتش شکل گرفته
دیگه نه صلوات میفرستم نه دعا میکنم نه اسمتو میارم نه باهات حرف میزنم نه برات نامه مینویسم....چرا همه چی یطرفه باشه؟؟؟فقط من صدات کنم؟تو جواب ندی؟این رسمشه؟برو با همون بنده عزیزات که براشون کم نمیذاری.منم یه گوشه این دنیا زندگیمو میکنم تا .......
اینجور مردا آدم هم نمیشن دست برنمیدارن یا باید طلاق بگیری یا باید کنار بیای انگار استغفرالله خدایا م ...
آره ب خدا با ب درد نخورتین و بی شعور ترین فرد از خانوادشون ببین با چه احترامی حرف میزنه برادر شوهرم هم راه پدرش رو می رفت کفتر باز بود با اون بیشتر صمیمیه خاک بر سر
همین دیگههمینجا باید میفهمیدی بچه ننه اسمرد عاقل و بالغ خودش برای زندگیش تصمیم میگیره
گفتم می خوام تموم کنم از خونه نذاشتن گفتن بعد اینکه رفتین خونه خودت ن خرج اونا نمی کنه ماشین رو گذاشته بود دم در خونه ننه اش همون جا هم موند داد ب اونا برادر شوهر لاتم فروخت یکمم گذاشت روش ی ماشین جدید خرید منم ی زن حامله با واحد می رفتم دکتر زنان