بچه بودم نمیدونم فازم چیبود دقیقا با دوستم میرفتیم از مغازه به پیرمرده آدامس میدزدیدیم😆😆😅 اونم ازین ادامس ارزونا😐😐😐😐 دوستم سر پیرمرده رو گرم میکرد من کش میرفتم😆 سریه بعد جاهامون عوض میشد👻 اصلا هم احساس ندامت ندارم😆
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید
مامانم قرص میخورد میخوابید خونه رو کلیدشو قفل میکردتا نریم بیرون ساعت بیرون رفتنمون هشت شب بود با داداشم نقشه کشیدیم ساعتو بکشیم عقب یادمون رفته بود برگردونیم سرجاش بابام صبح ساعت پنج رفته بود جلوی درخونه همکارش که پاشوبریم سرکار امروز هوابارونیه بخاطراون تاریکه همکاربابامم گفته بود بابا ساعت پنج خدا خیرت بده اومده بود خونه ازخنده منفجرشده بودیم
توتازنده ای نسبت به چیزی که اهلی کرده ای مسئولی ،تومسئول گلتی **شازده کوچولو**
من اصلا دزدی نکردم خداروشکر اصلا.ولی یبار پیش اجیل فروشی ایستاده بودیم مامانم حرف میزد یه بادوم بردم یدونه فقط .بعد به مامانم نشونش دادم.البته اینجا از اقاهه دور شده بودیم گفت برو بزار سرجاش من برات میخرم.منم رفتم گداشتم سرجاش مامانمم برام بادوم خرید😊🙂