خیلی اعصابم خورده از بخت و ازدواجم .از بیکاریم تو ۳۴ سالگی ازینکه از همون اول تنبل بارم آوردن انگار شاهزاده م ... آقا بالاسر داشتم و دارم حتی الان که جدا شدم و ی بیوه م
ازینکه تو ی شهر کوچیکم و بدون هیچ امکاناتی بدون هیج پیشرفتی ......
حالم از همه چی. بهم میخوره
الان خواهرم اومد گوشیش درست کنم بهش گفتم حوصله ندارم برو .گیر داد
منم حواسم نبود اشتباهی زدم کل تلگرام ش ب چوخ رف ..
دوس دارم برم از همه انتقام بگیرم
ازون زن کثیف
دوس. دارم برم موهاشو از بیخ بزنم
با چاقو تیکه تیکه ش کنم
دوس دارم برم رو صورتش با چاقو خط بندازم
هم خودش هم شوهر بی غیرتشو که گذاشت زنش ب شوهرم بده بارها خانواده ش گفتن جلو زنتو بگیر بگیر
دوس دارم اسید بریزم
دوس دارم شوهرمو تا سر حد مرگ بزنم تا مُقُر بیاد اول کی پیشنهاد داده اول کی راهو کج رفته خود ششیا زنه ..
چون شوهرم میگف گول خورده رک ب قبله وایساد و گریه میکرد تقصیری نداره کم کم اون زنه اینکار کردخ
ولی گه خوووورد خوکووردگه خورد