من درمانگرم کارش عالیه و خیلی آدم موجه و خوبی هستن بعنوان زوج درمانگر و مشکل خودم باهاشون سر و کار دارم یه مدتی بود که از محیط اونجا حالم خوب نبود یه چیزایی حس کرده بودم که یه روز تو جلومون نتونستم اصلا تمرکز کنم چون فکرم درگیر بود حالا فکرم چیه اینکه ایشون که خودشون درمانگر هستن واقعا رابطشون تو خونشون چجوریه ولی حس میکردم خیلی با خانومی که اونجا کار میکرد صمیمی تر شده بودن و من بر اساس چیزایی که متوجه شدم نه تمام قضیه که تو زندگیشون چخبره حس کردم اینا باهم ازدواج کردن بعد نمیدونم چجوری بگم حس کردم اون حس اعتمادی که داشتم داره خراب میشه ولی نتونستم منظورمو به درمانگر برسونم البته که آخر مجبور شدم بگم به چی فک میکنم که تمرکز ندارم ولی هم از قضاوت کردنشون اذیت شدم هم از اینکه حالا ایشون راجع به من چی فک میکنه که چقد کنجکاوم خواهش میکنم برام بگین حق داشتم یا زیادی حساس شدم؟ شما بودین حس اعتماد و پایه معتقد بودنتون نسبت به اون عوض نمیشد؟
کات آدم میره تو رابطه کع حالش خوب بشه وگرنه اگه از قبل هم بدتر بشه کات خداراشکر بهمنی ام جوری سرد میشم ک انگار نبوده😅
تا روانی نشدم جدامیشم تهش همش دعواست
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
