اره بابا رفتیم چیزی گفتن برین بهشون
من تو تاپیکام هس
من از اول ب پدرم گفتم هنابندون نمیخوام عوضش گوشیمو عوض کن پول عملمو بده با ۱۲ گرم طلا ک گفت باشه،اونم ب زور با کلی جنگ و دعوا
دیشب زن عموم برگشته میگه من جای پدرت باشم ب حرفت گوش نمیکنم تو کاره یی نیستی
گفتم شماام کاره یی نیستید ک دخالت کنید
مطمئن باشید عروسیم بخوام بگیرم شماهارو دعوت نمیکنم
بعدش اومدم خونمون،از شدت فشار قرمز شده بودن همشون