یادمه کلاس چهارم ابتدایی بودم و از مدرسه متنفر شدم
تابستون که بود گریه میکردم که توروخدا بزارید نرم مدرسه
یادمه چند باری صحبت کردن خانوادم باهام دیدن کوتاه نمیام اصلا باهام لج نکردن گفتن باشه نرو
حتی یادمه یه روز هم نرفتم بعدش دیدم تو خونه بیکارم و خوش نمیگذره بهم فرداش رفتم مدرسه
اصلا لج نکن باهاش