جدی؟من تو نت زدم خلاصشو خوندم چه کار خوبی کردهحالا قبل اومدن مژگان عاشق مرضیه شده بود یا بعدا عاشق م ...
قبلش یکم خوشش میاد ازش دیگه بعد اینکه مژگان میره خارج خاستگاری میکنه از مرضیه
و دوید و افتاد .اما بلند شد؛ باید می رسید! تا ایچه هم وا قین سِره اومایمَه یه جایی تو بچگیامون واسه آخرین بار رفتیم تو کوچه و با دوستامون بازی کردیم بدون اینکه بدونیم آخرین بار بوده...:) ما که تقصیری نداشتیم جز آرزو های بزرگ🖤
و دوید و افتاد .اما بلند شد؛ باید می رسید! تا ایچه هم وا قین سِره اومایمَه یه جایی تو بچگیامون واسه آخرین بار رفتیم تو کوچه و با دوستامون بازی کردیم بدون اینکه بدونیم آخرین بار بوده...:) ما که تقصیری نداشتیم جز آرزو های بزرگ🖤
آهان فکر کردم در شرف خواستگاری بوده چون مسعود گفت وقتی همه چیز داشت خوب پیش میرفت مژگات سرو کلش پیدا ...
نه منظور این بود جواد داشت کم کم مژگانو فراموش میکرد و به مرضیه علاقمند میشد
و دوید و افتاد .اما بلند شد؛ باید می رسید! تا ایچه هم وا قین سِره اومایمَه یه جایی تو بچگیامون واسه آخرین بار رفتیم تو کوچه و با دوستامون بازی کردیم بدون اینکه بدونیم آخرین بار بوده...:) ما که تقصیری نداشتیم جز آرزو های بزرگ🖤
جدی؟من تو نت زدم خلاصشو خوندم چه کار خوبی کردهحالا قبل اومدن مژگان عاشق مرضیه شده بود یا بعدا عاشق م ...
والا تو یه سکانسی که مثلا داشت با مژگان و باباش تو هتل دعوا میکرد میگفت چرا وقتی اومدی که داشتم دلمو با یه دل دیگه پیوند میزدم یه همچین چیزی بنظرم مرضیه بود تو تولد رحیم خیای بهم نگاه میکردن کل کارکنان پرورشگاه هم فهمیده بودن