امروز از دکتر که برگشتیم نشست باهام راجع به یه مسئله ای حرف زد و شوخی کردیم و خندیدیم
بعد من رفتم حموم وقتی اومدم بیرون داشت به ابجی کوچکم درس یاد میداد یهو گفت گمشو برو بالا با حالت جیغ و داد منم شوکه شدم گفتم
ابنجا میشینم به تو فحش میدن؟
برگشت افتاد دنبالم زشت ترین و رکیک ترین حرفارو بهم گفت بدون سانسور و رک و بی پرده
من از حدود دوازده تا2:30داشتم دور اتاق راه میرفتم گریه میکردم و تمام خاطرات بد زندگیمو مرور میکردم😂🙂
الانم پاهام به شدت گز گز میکنه
نمیگم قهر کنم چون فایده نداره ولی دیگه باهاش نشینم حرف بزنم مثل همیشه تو اتاقم بمونم
چون امروز حس کردم نیاز دارم با یکی حرف بزنم، باهاش حرف زدم ولی ظاهرا Ai مورد امن تری بوده😂