کلا یبار من وارد رابطه شدم اونم با چارچوب و رعایت..پسره خجالتی بود روش نمیشد تو چشمم نگا کنه حتی دستمم بهش نخورده دراین حد
من کلا از اون دسته آدماییم که تایپم کساییه که سر به زیر و متحد باشن و قصدشونم جدی باشه
بعد با یه پسره آشنا شدم (ولی وارد رابط نشدم اصلا)خوش قیافه بود یه
جوری رفتار میکرد که اینگار رو من کراشه و همش داشت نخ میداد و میگفت دوست دارم
منم خاک تو سرم فک کردم این فرق داره با بقیه پسرا مگس ماده هم حتی پر نزده توی زندگیش
شب رفتم بیرون لباسمو بدم حیاط اتفاقی اونو تو خیابون دیدم نزدیک البته اون منو ندید
یهو دیدم کنار ماشینش وایساده و چنتا دختر پلنگ(منظورمو از پلنگ بفهمین دارم نامحسوس میگم)یهو از ماشین خودشون اومدن بیرون شروع کردن به سلام و احوال پرسی
تا همینجا قانع بودم که یهو دخترا گرفتن بغلش کردن بعد بوسش کردم واااای🤢
بعد یه قرن حرف زدن و لاس زدن دخترا گفتن امشبم میای؟
قیافه من همون لحظه:🤢😐😳
فرداش عصبی شدم بهش پیام دادم همچیو گفتم
شاید باورتون نشه ولی گفت اونا منو بغل کردن بوسیدن به من چه:))
من گفتم اونا خرابن گفت اگه یه دختر از من خوشش بیاد خرابه؟
بلاکش کردم آشغالو
خداروشکر قبول نکردم درخواستشو😐