از این هجم از کثیفی ذهن دیگه نمیتونم
پسر داییم ۱۸ سالشه و ما اصلا پیام و اینا نمیدیم و صمیمی هم نیستیم
ولی چند روز پیش تصادف کرده بود صورتش خورد شده بود فک و ایناش شکسته بودن مامانم و من رفتیم عیادت یجوری بود من گریم گرفت
بعد امروز خواستم حالشو بپرسم بهش پیام دادم دیدم استوری گذاشته خدا میدونه بهش میگم داداش اونم جز آبجی چیزی نمیگه
بعد مامانم پرسید بهش گفتم فلانیه دارم حالشو میپرسم مامانم میگه چرا پیام دادی
حرف و حدیث میشه اصلا حالم خوب نیست احساس میکنم تحقیر شدم و بهم برخورده