سلام عزیزای دلم میدونم که میاین میخونین وشایدنظربذارین برام الان که اینارودارم تایپ میکنم واقعاناراحتم وبغض دارم پس توروخداشوخی نکنیدباهام واقعاغمگینم😢😢😢
میخام درموردبابام حرف بزنم بابایی که یه عمرجون کندوبدبختی کشیدبابایی که هنوزم که هنوزه ترکهای دستش باهامون حرف میزنه بابایی که الان دیگه دستاش میلرزه وچشاش همیشه شرمنده خونوادشه این دم عیدی😢😢بابای من۶۵سالشه کارگربودامادیگه نمیتونه کارکنه یادمه بچه بودم که بابام به خاطریه مصدومیت ویه رفیق ناباب بیشعورمعتادشد😭😭رفیق که نه دشمنش باعث شداون الان اینطورباشه دردبکشه ودم نزنه میگفت بکش دردتودرمون میکنه خوب که شدی دیگه نکش امابابای من دیگه خوب نشد😭😭کارمیکردومیکشیدامافرق داشت بامعتادای دیگه همیشه تاجایی که میتونس حواسش به بچه هاش بودامااون بابای سابق نبودبراما😖دیگه خوش نبودیم الان ۱۷سال ازاونموقع گذشته وتقریبایک ساله که بابایی من دیگه نمیکشه به حدی عاجزشدکه دیگه روش نمیشدحتی ازخونه بیادبیرون بچه هابابای من نکشیدوگف میخادترک کنه سرحرفشم بودوچقدمن حس کردم خوشبختم وقتی دیدم بابام دیگه پاک شده😔اماالان دردم چیزدیگس دردم خانواده ی بیمعرفت ومامان پرتوقعمه بچه هابابام تواین چن سال هرچقدرتونست کمک کردهرچقدتونست نذاشت قندتودل ماآب بشه باپول کارگری خوشبخت بودیم دستاش ترک میخوردوپینه میبست وخودش میگف دردنداره ومیخندید😭😭اماحالامامانم انتظارداره بازم بره کارگری میخادخونه ی خوب زندگی کنه همش لباس بخره وهمه هم طرفشومیگیرن من که بچشم عیدنتونستم لباس بخرم ودم نزدم چون منم همسریک کارگرم ودرک میکردم سختی کارواماحالامامانم وخواهرام انتظاردارن بره سرکاربچه هابابام ۴۰۰قرض داره وهمش توخونه بهش بی حرمتی میشه میدونین چی باعث شدامشب ایناروبنویسم به خاطردعوایی که سرهمون پول بابام ومامانم داشتن والبته مامانم دادزدوبابام سرشوانداخت پایین وهیچی نگف سوختم وقتی دیدم بابام رف که بخابه پتوروکشیدروسرش وتنش اون زیرمیلرزیدفهمیدم نمیخاس بچه هاش ببینن گریه هاشواماهیچکدوم ازخواهرام فک نکردن که اونم باباشونه بچه هاخواهرم خجالت میکشن ازاینک بگن این مردباباشون فقط ازخدامیخام یه روزی بچه هاشون همین رفتاروباهاشون داشته باشن بفهمن شرمندگی یعنی چی امشب اصلاطاقت نیاوردم زودی برگشتم خون بچه هادیگه نمیخام برم خونشون دلم خیلی برابابام تنگ میشه امادیگه واقعابریدم 😭😭😭😭😭😭😭مرسی که خوندین یک جانوشتم که اذیت نشین😖