حقیقتا من از بچگی عاشق تخصص پوست و مو بودم چون خودم اگزما داشتم دوست دارم کمک کنم و انشاالله هم پزشکی تعهدی میارم
دیروز عصر یهو دیدم دوست بابام زنگ زد به بابام که تراز دخترت چند شده بابامم 300 تا گذاشت روش گفت من خیلی ناراحت شدم چون رفته همه چیو پیش همکاراش گفته و باعث شده اونا فضولی کنن عین خاله زنکا شده پدرم
امشب یهو گفت اصلا آدم میره این درمونگاها که دندون پزشکی هم دارن چقد فرق داره این دانشجو های پزشکی با دندون دانشجو های دندون انگاری فهمیده تر و باکلاس ترن (حالا من دندون نمیارم و واقعا اگر میآوردم هم نمیرفتم)
اون لحظه حس کزدم دارم خفه میشم و با لبخند رفتم تو گوشیم که سرم خم باشه فقط اشکم در نیاد مامانم یهو گفت چی شده چرا انقد غم ریخته تو چشات منم با لبخند داشتم سعی میکردم گریه نکنم گفتم خوبم دیگه نتونستم تحمل کنم داد زدم گفتم دنبال عامل غم بیرون خونه نباشین حرف دهنتونو بفهمین دیگا خستم کردید
دلم میخواست داد بزنم بگم خب تو چرا عرصه نداشتی خودت دندون پزشک میشدی که عقدتو رو من خالی نکنی
صبحش مامانم با یه لحن بدی گفت دیگه مطمئنی روزانه نمیاری گفتم آره تعهدی میارم
انقد دلم شکسته حد نداره حس ناکافی بودن دارم دیگه شونه هام داره خم میشه زیر این بار