2777
2789
عنوان

بی جا میکنه اگه بخواد حرف بزنه🙄

| مشاهده متن کامل بحث + 233 بازدید | 24 پست
وی منظورتان را نفهمید🫠

😂😂😂عزیزم

دماغ میخواد از چی شکایت کنه؟ بقیه اعضا که گناه کردن لوت میدن نگران اونا باش 😂😂

غرض رنجیدن ما بود از دنیا... حاصل شد.......خدایااز سقف اتاقم یاد تو میچکد باران بند بیاید از این خانه می روم🌻
خوشگلی از خودته زیبارو💝

😂این حرفارو از کجا یاد گرفتی شیطونن🪩😂

[ نیازی ندارم لباس های فلان مارک بپوشم و عطرهای فلان مارک بزنم و خانه ام فلان جایِ شهر باشد ، همین که گوشه ی یک باغ کوچک ، اتاقی رو به آفتاب داشته باشم برایم کافیست من با کتاب ها و موسیقی ام ، من با همین پنجره ی ساده ی رو به آفتاب ، خوشبختم ᵕ.ᵕ🩷✨️ #دلی

ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

نه بابا دماغ میخواد چی بگه؟؟؟مگه زیاد دستشویی بری از بو بدش شکایت کنه😂😂

 از بخت بد من دماغم زبون باز میکنه و مثل بلبل حرف میزنه 

شانس ندارم که🫠

 یخ زیر لب گفت :(چه فایده که زندگی کنی و کسی را دوست نداشته باشی ؟چه فایده که کسی را دوست داشته باشی ولی نگاهش نکنی!) روزها یخ به آفتاب نگاه می کرد. خورشید و درخت می دیدند که هر روز کوچک و کوچک تر می شود. یخ لذت می برد ،ولی خورشید نگران بود. یک روز که خورشید از خواب بیدار شد تکه ی یخ را ندید. نزدیک شد. از جای یخ ،جوی کوچکی جاری شده بود. جوی کوچک مدتی که رفت، توی زمین ناپدید شد. چند روز بعد، از همان جا، یک گل زیبا به رنگ زرد، به شکل خورشید رویید.هر جایی که آفتاب می رفت، گل هم با او می چرخید و به او نگاه می کرد.گل آفتاب گردان هنوز خورشید را دوست دارد، او هنوز عاشق خورشید است. ❤️✨
فقط به انگشت کوچیکه پام حق حرف زدن میدم اونم چون چند باری خورده به پایه میز دردش اومده!!

من به اونم حق نمیدم به خاطر علاقه پوچش به پایه مبل آرامش واسم نذاشته😩

 یخ زیر لب گفت :(چه فایده که زندگی کنی و کسی را دوست نداشته باشی ؟چه فایده که کسی را دوست داشته باشی ولی نگاهش نکنی!) روزها یخ به آفتاب نگاه می کرد. خورشید و درخت می دیدند که هر روز کوچک و کوچک تر می شود. یخ لذت می برد ،ولی خورشید نگران بود. یک روز که خورشید از خواب بیدار شد تکه ی یخ را ندید. نزدیک شد. از جای یخ ،جوی کوچکی جاری شده بود. جوی کوچک مدتی که رفت، توی زمین ناپدید شد. چند روز بعد، از همان جا، یک گل زیبا به رنگ زرد، به شکل خورشید رویید.هر جایی که آفتاب می رفت، گل هم با او می چرخید و به او نگاه می کرد.گل آفتاب گردان هنوز خورشید را دوست دارد، او هنوز عاشق خورشید است. ❤️✨
😂😂😂عزیزمدماغ میخواد از چی شکایت کنه؟ بقیه اعضا که گناه کردن لوت میدن نگران اونا باش 😂😂

والا دماغ من اینقدر بزرگه که به بقیه اعضای بدنم فرصت نمیده خطاهام و ببین یعنی اگه دماغم دهنش و بسته نگه داره و اعتراف نکنه خیالم راحته چون بقیه هیچی ندیدن😂

 یخ زیر لب گفت :(چه فایده که زندگی کنی و کسی را دوست نداشته باشی ؟چه فایده که کسی را دوست داشته باشی ولی نگاهش نکنی!) روزها یخ به آفتاب نگاه می کرد. خورشید و درخت می دیدند که هر روز کوچک و کوچک تر می شود. یخ لذت می برد ،ولی خورشید نگران بود. یک روز که خورشید از خواب بیدار شد تکه ی یخ را ندید. نزدیک شد. از جای یخ ،جوی کوچکی جاری شده بود. جوی کوچک مدتی که رفت، توی زمین ناپدید شد. چند روز بعد، از همان جا، یک گل زیبا به رنگ زرد، به شکل خورشید رویید.هر جایی که آفتاب می رفت، گل هم با او می چرخید و به او نگاه می کرد.گل آفتاب گردان هنوز خورشید را دوست دارد، او هنوز عاشق خورشید است. ❤️✨
😂این حرفارو از کجا یاد گرفتی شیطونن🪩😂

بالاخره سنی ازم گذشته 

نباید تجربه داشته باشم؟ 😂

 یخ زیر لب گفت :(چه فایده که زندگی کنی و کسی را دوست نداشته باشی ؟چه فایده که کسی را دوست داشته باشی ولی نگاهش نکنی!) روزها یخ به آفتاب نگاه می کرد. خورشید و درخت می دیدند که هر روز کوچک و کوچک تر می شود. یخ لذت می برد ،ولی خورشید نگران بود. یک روز که خورشید از خواب بیدار شد تکه ی یخ را ندید. نزدیک شد. از جای یخ ،جوی کوچکی جاری شده بود. جوی کوچک مدتی که رفت، توی زمین ناپدید شد. چند روز بعد، از همان جا، یک گل زیبا به رنگ زرد، به شکل خورشید رویید.هر جایی که آفتاب می رفت، گل هم با او می چرخید و به او نگاه می کرد.گل آفتاب گردان هنوز خورشید را دوست دارد، او هنوز عاشق خورشید است. ❤️✨
والا دماغ من اینقدر بزرگه که به بقیه اعضای بدنم فرصت نمیده خطاهام و ببین یعنی اگه دماغم دهنش و بسته ...

😂😂😂😂😂بلا

غرض رنجیدن ما بود از دنیا... حاصل شد.......خدایااز سقف اتاقم یاد تو میچکد باران بند بیاید از این خانه می روم🌻
بالاخره سنی ازم گذشته نباید تجربه داشته باشم؟ 😂

اوهوم چرا که نه😂افتخاره👏

[ نیازی ندارم لباس های فلان مارک بپوشم و عطرهای فلان مارک بزنم و خانه ام فلان جایِ شهر باشد ، همین که گوشه ی یک باغ کوچک ، اتاقی رو به آفتاب داشته باشم برایم کافیست من با کتاب ها و موسیقی ام ، من با همین پنجره ی ساده ی رو به آفتاب ، خوشبختم ᵕ.ᵕ🩷✨️ #دلی

اوهوم چرا که نه😂افتخاره👏

افتخار که نه ولی خب😂

 یخ زیر لب گفت :(چه فایده که زندگی کنی و کسی را دوست نداشته باشی ؟چه فایده که کسی را دوست داشته باشی ولی نگاهش نکنی!) روزها یخ به آفتاب نگاه می کرد. خورشید و درخت می دیدند که هر روز کوچک و کوچک تر می شود. یخ لذت می برد ،ولی خورشید نگران بود. یک روز که خورشید از خواب بیدار شد تکه ی یخ را ندید. نزدیک شد. از جای یخ ،جوی کوچکی جاری شده بود. جوی کوچک مدتی که رفت، توی زمین ناپدید شد. چند روز بعد، از همان جا، یک گل زیبا به رنگ زرد، به شکل خورشید رویید.هر جایی که آفتاب می رفت، گل هم با او می چرخید و به او نگاه می کرد.گل آفتاب گردان هنوز خورشید را دوست دارد، او هنوز عاشق خورشید است. ❤️✨
افتخار که نه ولی خب😂

🤣🤣🤣🤣

[ نیازی ندارم لباس های فلان مارک بپوشم و عطرهای فلان مارک بزنم و خانه ام فلان جایِ شهر باشد ، همین که گوشه ی یک باغ کوچک ، اتاقی رو به آفتاب داشته باشم برایم کافیست من با کتاب ها و موسیقی ام ، من با همین پنجره ی ساده ی رو به آفتاب ، خوشبختم ᵕ.ᵕ🩷✨️ #دلی

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز