تبسم جون همه چی یهویی اتفاق افتاد ببخشیدواضح توضیح میدم..ازساعت11خونریزی داشتم نوارگذاشتم شیافم استفاده میکردم...آمپولم همبنجور..ولی بازم لک داشتم..ساعت4اینابود رفتم نوارعوض کنم یهوبهم فشاراومد و بجه م افتاد روسنگ دستشویی 😭😭😭😭خودم شوکه شدم ترسبدم 😭😭😭مامانموصداش زدم تا اومد سرخوردافتادتوچاه😭😭😭😭😭فقط چن ثانیه طول کشید ک پیکربی جون بجه م ازم دفع شد وافتادتوچاه😭😭😭فقط بدنشودیدم دست وپاشو جمع کرده بود😭😭چشاش یه حورایی مشخص بود😭😭😭😭😭ب پهلوی راست بجه م خوردزمین😭😭😭😭نتونستم براش کاری کنم😭😭😭😭هنوتوسوک اون بودم ک جیزی اندازه کف دست ازم دفع شد اونم سریع سرخورد افتاد😭😭😭😭😭بعدیه جیزی اندازه دوانگشت ازم آویزون شد و ب زودازرحمم جداش کردم😭😭😭😭😭😭😭همه اینا توچن ثانیه اتفاق افتاد😭😭نتونستم بچه مونگه دارم نیفته توچاه😭😭😭بچه ای ک بعدچن ماه اقدام وانتظار تودلم نشست تویه چشم بهم زدن سقط شد😭😭😭😭😭😭😭😭😭بچه م پوستش سفید سفیدبود دستای کوچولوش کنار صورتش بود پاهاشو جمع کرده بود😭😭😭انگار تودلم داست 4دست و پامیکرد😭😭😭😭😭😭😭