یه لحظه یاد خودم افتادم سال نهم تا آخرین لحظه میخواستم برم انسانی راستش منو ترسونده بودن از تجربی میگفتن خیلی سخته و نمیتونی و نمیشه منم قید آرزوی بچگیمو زده بودم همون آرزویی که تو بچگی بازیشو میکردم ته دلم خاکش کرده بودم به روانشناسی خیلی علاقه داشتم گفتم میرم انسانی
شبی که قرار بود صبش برم ثبت نام مدرسه انگار شب قدر بود یا یه مراسم مذهبی اونجا رفتم پیش خدا درد و دل کردم خیلی خسته بودم که چی بخونم کسیم نبود راهنماییم کنه به خدا گفتم من دلم آرزوی خودمو میخواد اگه رفتم تجربی و دیدم نمیتونم از پسش بر نمیام خودت یه راه جلوم بزار بیام بیرون
و همون صبح رفتم مدرسه تجربی ثبت نام کردم و سه سال خوندم و امسال کنکور دادم
از تصمیمم راضیم اونقدر سخت نبود البته اگر نزاری درسات تلنبار شه رو هم و اگر بتونی از بعضی خوشیات بزنی و ارتباطاتتو محدود تر کنی میتونی
به عقب برمیگشتم بازم این رشته رو انتخاب میکردم فوق العاده زیبا بود برام و دیدم و نسبت به جهان اطرافم تغییر داد