مادرم دهه شصت، به خاطر نظامی بودن بابام لباس عروس نتونست بپوشه .یک بلوز دامن و روسری شیری رنگ پوشید با چادر سفید . هنوزم میگه من دلم میخواست لباس عروس تنم کنم اما نشد.
خواهرای من نداشتن جشنم نگرفتن لباس و اتلیه هم نداشتن خاکبرسرا
بستگی به ادمش داره
اگه خیلی احساساتی هستی و کشته مرده لباس عروس باید بگیری
من مثلا دوست ندارم کلی خرج میکنی کلی فامیل دور و نزدیک دعوت میکنی تهش هم کادوی خوبی نمیدن هم میرن میگن شامشون ال بود تالارشون بل بود و....
ی مجلس دوستانه و شیک و باب میلم بخوای بگیری که فقط اونایی که دوست داری رو دعوت کنی باز کلی حرف و حدیث و اعصاب خوردی
ترجیح میدم با پول عروسی برم ی سفرخارج از کشور
منم بخاطر این موضوعات دو دلم. چون فامیلای ما هم کادو درست حسابی نمیدن و کلی هم پشت سر ادم حرف میزنن و ایراد میگیرن. هم اینکه میدونم جشنم قرار نیست شاد باشه چون مادرشوهرم ادم به شدت مذهبیه و قراره مولودی خون و گروه دف بیاره ولی نمیزاره کسی برقصه. جشن عقدم هم همینکار رو کرد و مولودی خون بجای اینکه کارشو انجام بده مدام میگفت خانما نیاین وسط برقصین خانما نرقصین و ال و بل و…
من عروسی نگرفتم
راضی ام صدبارم برگردم عقب همینکارو میکنم
حتی جشنای مهم زندگیمو هم فقط با خانواده هامون گرفتیم و باز جشن بزرگ نگرفتیم
چون فامیل بشدت عقده ای و حسودی داریم دو طرف
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
2 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
