حق دارین هرکس دیگه ای هم جای شوهرت بود فاصله میگرفت
ولی یه ذره خودتونو بذارید جاش بچه بزرگ کرده توی پیری عصای دستش باشه دکتر ببره خریدهاشو بکنه اصلا دلش میگیره تنهایی، همین که ببینه بهش اهمیت میدین دلگرم میشه.
منم سه سال از دست خانواده ی شوهر کشیدم،ولی شوهرم همیشه به مادرش رسیدگی میکنه منم موافقت میکنم،منم یه روزی مادر میشم درک میکنم آدم با چه امیدی بچه بزرگ میکنه.
سه سال توی یه ساختمون بودیم هرموقع غذای خوب درست میکردم میبردم براش،هفته ای یه بار جاروبرقی،شوهرم همیشه دکتر میبردش تا یه ذره میگفت سرم درد میکنه پام درد میکنه بهترین دکتر.
الان هم اومدیم خونشو داریم بازسازی و گردگیری میکنیم وسایلشو نو کردیم. البته مادرشوهر من زبون به دعای خیر باز میکنه و توقعی نداره. میدونم با ادم پرتوقع سر و کار داشتن چقذر سخته،ولی به حرفاش توجه نکنین یعنی ناراحت نشین ولی بهش رسیدگی کنین. خوذمونم یه روزی پیر میشیم.
هر چی گفت از یه گوش بگیر از گوش دیگه بیرون کن، کار خوبی اگر کردی از رویوجدان و خیرخواهی خودت انجام بده.