2777
2789

بچه ها من مادرشوهرم علاوه بر این که کلا هیچ کاری برام نکرد از دوران نامزدی تا ازدواج بعد ازدواج میگم هیچ کاری حتی در حد یه وعده غذا هم تو خونش نخوردم هیچ وقت چون میگه مریضم و توانایی ندارم در حالی که یخچالش پر بود و کیفش پر پول حالا بماند نه پاگشا شدم نه حتی زیرلفضی و هیچ کادویی نگرفتم در حد یک روسری خلاصه منم ازش سرد شدم اما خونمون و نزدیک خونشون گرفتیم از روزی که ازدواج کردم ایشون توقع داشت من ببرمش دکتر و بیرون و برم براش غذا درست کنم و ایشون همش تماس میگرفتن نمیای و نمیری و زنگ نمیزنی و هزار جور فضولی و دخالت و به شدت عصبی اوایل همش سرم داد میزد جلوی جمع به شوهرم گفتم باهاش صحبت کرد

حالا الان انگار کارهاش و رفتاراش برام کینه شده و نمیدونم چرا اصلا دوسش ندارم زبونش تلخه هروقت میرم متلک میندازه با شوهرم دوست بودم اخلاق شوهرم خیلی خوبه فکر نمیکردم خانوادش مخصوصا مادرش اینجوری باشه 

و مشکلی که دارم اصلا نمیتونم به عنوان مادرشوهر بپذیرمش حتی به جدایی فکر میکردم 

خیلی پرو ا و طلبکاره همش گله منده و شوهرم میگه تو باهاش خوب باشی بری یا نری بر من فرق نمیکنه اجبار نمیکنم ولی مامانش اصلا به همه میگه عروسم نمیره و نمیاد من شاغلم برنامه های خودم و دارم با مادرشم کنار نمیام همش یه حرفی میزند دل منو بشکنه کلانم ارزشی برام قائل نشد هیچ وقت الان بدم میاد ازش حتی نمیتونم فیلم بازی کنم

میگم کاش با کس دیگه ازدواج میکردم

ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.

قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.

تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.

لینک 100% رایگان تست DMB

خیلی حساسی توی جوری بدش گفتی انگار اون شوهرتهتو شوهرت اگر دوس داری ب احترام اون حرمت خانوادش نگه دار

من شوهرم و دوس دارم اما خب تعریف از خودم نباشه 

کلی خواستگار بهتر داشتم یعنی میتونستم با شرایط خیلی بهتر 

ازدواج کنم سر اخلاق و اینا انتخاب کردم و با خیلی چیزها کنار اومدم فقط 

سر اخلاق و شخصیت ولی میبینم مادرش خیلی

بداخلاق سر همون ناراحتم چون شوهرم کلی تعریف خانوادش و کرده بود

حق داریولی برای دلخوشی پیرزن هفته ای یه بار برو دیدنش کاری چیزی داشت انجام بدین یه غذایی درست کن ببر ...

دیگه هفته ای یکبار و بیشتر میرم ایشون کلا خیلی پرتوقع ان

و هیچ جوری محبت ازشون ندیدم فقط توقع داره

زنگ میزنه همش گله می‌کنه خودت اونجوری شوهرت اینطوری

گلایه های شوهرمم به من می‌کنه اصلا یک کاری می‌کنه

ازش فرار کنی


وقتی همسرت بهت اجباری نداره تو رفتار با مادرش باید همین برات کافی باشه هیچ جا دنبال کمال نگرد بانو م ...

میدونم عزیزم ولی کاش شوهرم کامل بود من اخلاقیات بد شوهرم و

نگفتم منم خیلی صبوری کردم

با خیلی چیزها کنار اومدم

بعدم چرا مادرشوهرها اینطوری ان والا من مامانم انقدر ازم توقع نداره

به زور باید بهشون محبت کنی و همه جوره باهاشون کنار بیای


دیگه هفته ای یکبار و بیشتر میرم ایشون کلا خیلی پرتوقع انو هیچ جوری محبت ازشون ندیدم فقط توقع دارهزنگ ...

اهمیت نده

من روزی دوهزار گلایه میشنوم همون لحظه یادمع بعد یادم میره چون اهمیتی نداره برام

اگ اذیتی یکم رفت وامدت کم کن در عوض کمکشم کن پیززنن دیگه چ میشع کرد

دیگه هفته ای یکبار و بیشتر میرم ایشون کلا خیلی پرتوقع انو هیچ جوری محبت ازشون ندیدم فقط توقع دارهزنگ ...

حق دارین هرکس دیگه ای هم جای شوهرت بود فاصله میگرفت

ولی یه ذره خودتونو بذارید جاش بچه بزرگ کرده توی پیری عصای دستش باشه دکتر ببره خریدهاشو بکنه اصلا دلش میگیره تنهایی، همین که ببینه بهش اهمیت میدین دلگرم میشه.

منم سه سال از دست خانواده ی شوهر کشیدم،ولی شوهرم همیشه به مادرش رسیدگی میکنه منم موافقت میکنم،منم یه روزی مادر میشم درک میکنم آدم با چه امیدی بچه بزرگ میکنه.

سه سال توی یه ساختمون بودیم هرموقع غذای خوب درست میکردم میبردم براش،هفته ای یه بار جاروبرقی،شوهرم همیشه دکتر میبردش تا یه ذره میگفت سرم درد میکنه پام درد میکنه بهترین دکتر.

الان هم اومدیم خونشو داریم بازسازی و گردگیری میکنیم وسایلشو نو کردیم. البته مادرشوهر من زبون به دعای خیر باز میکنه و توقعی نداره. میدونم با ادم پرتوقع سر و کار داشتن چقذر سخته،ولی به حرفاش توجه نکنین یعنی ناراحت نشین ولی بهش رسیدگی کنین. خوذمونم یه روزی پیر میشیم.

هر چی گفت از یه گوش بگیر از گوش دیگه بیرون کن، کار خوبی اگر کردی از روی‌وجدان و خیرخواهی خودت انجام بده.

حق دارین هرکس دیگه ای هم جای شوهرت بود فاصله میگرفتولی یه ذره خودتونو بذارید جاش بچه بزرگ کرده توی پ ...

به خدا قسم من از خدامه شوهرم براش همه کار کنه اصلا وظیفه

شوهرمه ولی من چیکار کنم که نمیکنه تربیت خودشه من که چیزی نمی‌گم 

من خودم شوهرم و درست نمی‌بینم همچنین از شوهرم راضی نیستم ایشون

فکر می‌کنه لطف کرده منو گرفته ولی همش خانواده ام و بقیه میگن مادرشوهرت

حتی پاگشات نکرد حتی توی جهازبرون یه غذا نپخت یا نخرید اونم منو بی ارزش کرد

تازه همیشه طلبکاره 

گله پسرش و به من می‌کنه من چیکار کنم پسرش سایر با رفیقاشه 

اهمیت ندهمن روزی دوهزار گلایه میشنوم همون لحظه یادمع بعد یادم میره چون اهمیتی نداره براماگ اذیتی یکم ...

آخه من خودم از هیچکس توقع ندارم با اینکه جاریم همش میگه این برات هیچ کاری نکرد

یا خانواده خودم میگن هیچ خانواده ای به عروس و انقدر بی‌ارزش نمیکنن تو اصلا مهم نبودی

براشون حتی خود شوهرمم قبول داره مامانش هیچ محبتی نکرده کاش اونم توقع نداشته 

باشه من یکبارم بهش گله نکردم ولی می‌خوام ایندفعه بگم

در حالی که به خدا تعریف نمیکنم هرکس منو میبینه میگه خیلی خوش ظاهری اما 

آدم باید بختش قشنگ باشه خوشبخت نیستم

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792