سلام دوستان حس میکنم خانواده شوهر یا عده گرگ تو پوست میش هستند هر چی خواستم اونا رو مثل خانوادم بدونم نشد بی اعتمادم کردند شوهرم پسر بزرگ خانوادشونه ولی کمکش نمیکنن با اینکه هر وقت داشت کوتاهی نکرد اینا من رو دلسرد کرده که به اون پسرشون ک همیشه ادعای طلبکاری میکنه جونشونو میدن،الانم به دلایلی و مجبوری قراره بریم کنارشون زندگی کنیم تو رو خدا بگین چطور خونسرد باشم
ببین من یه پیشنهاد بهت بدم؟ خودم وقتی انجامش دادم توی زندگیم معجزه کرد.
قبل از هر تصمیمی چند دقیقه وقت بزار و برو کاملاً رایگان تست روانشناسی DMB مادران رو بزن. از جواب تست سوپرایز می شی، کلی از مشکلاتت می فهمی و راه حل می گیری.
تازه بعدش بازم بدون هیچ هزینه ای می تونی از مشاوره تلفنی با متخصص استفاده کنی و راهنمایی بگیری.
منم هرکاری میکنم دلم با خونواده شوهرم صاف بشهنمیشه که نمیشه....خیییلی اذیتم کردن....بخدااا خیلی تلاش ...
دقیقا من یک دختر صاف و مهربونم و پرنشاط بودم که حالا وقتی ترجیح میدم یا نبینمشون یا اگر میبینمشون کلا سکوت کنم ،من مثل اونا نمیتونم با زبون نرم سر ببرم
از همین میترسم ما میریم طبقه بالاشون فکر کن اول ازدواج اومد جای روغن ها رو دید گفت عزیزم زیاد مصرف نکنید خوب نیست گفتم خاله ما خیلی دیر سطلمون پر میشه برای همین بیشتر اینا میفتن رو هم ،خدا شاهده به خاطر ضررش نگفت من سرما خورده بودم ی جوری حرف زد انگار هم دلسوزه هم نگران شوهرم که می