2777
2789

بچه ها میشه بیاین راهنماییم کنین؟

مادر شوهر من از روز اولی که نامزد و عقد ازدواج کردم طی همه دوران های از شروع تا الان زندگی من اینطوری بوده که همیشه مثل چسب میچسبه به آدم !!!

مثلا میری خونشون و بعدش باید جایی بری کار مهم داری میری فقط خیلی ساده ۱ ساعت سری بزنی بعدش که میای پاشی بری دستتو میگیره به زور انقدر اصرار میکنه که حالا بمون و یه روز دیگه برو به کارت برس و به زور میخواد هرجور شده نگهت داره تو خونه اش

اگر هم ببینه واقعا کار داری و باید بری میگه خب اشکال نداره پس منم میام باهم بریم کارتو انجام بده و بعدش برمیگردیم خونه خودم !

یا مثلا میاد خونه ما من دعوتشون میکنم دیگه کلا نمیره یا اصلا نمیخواد بره ، شب هم میمونه تا اینکه به زور پدر شوهرم بیاد ببرتش برگرده خونه خودشون !!!

در صورتی که ما توی یک شهر و یک محله هم زندگی میکنیم خیلی علاقه داره برای شب موندن و نه فقط یک شب و ۲ شب‌ بلکه ۴شب و ۵شب بیاد خونه ما بمونه

اوایل ازدواجمم از همون هفته اول تازه عروس بودنم که رفتیم سر خونه  و زندگی خودمون هفته ی دومش اومد خونه ما ۱ هفته کامل خونه ما موند تا پدرشوهرم اومد به زور بردش … جلو همه میگفت رفتم به بچه ها برسم و از بچه ها مراقبت کنم !!! میگفت این ها بچن بلد نیستن به زندگیشون برسن من اومدم یادشون بدم

در صورتی که من و شوهرم هر دو بالای ۳۰سال ازدواج کردیم !

خلاصه تو این ۷ سالی که من عروسش شدم کلا ما حق یه مسافرت تنهایی رفتن هم نداشتیم و همیشه چسبِ من و زندگی من هستش

تو تمام کارها ، از خرید گرفته تا مسافرت و …

از دستش خسته شدم واقعا

خیلی هم زرنگه همیشه هروقتم میخواد بیاد خونه ما فقط به شوهرم زنگ میزنه چون میدونه اون بهش نه نمیگه

هیچ وقت برای خونه من اومدن زنگ رو گوشی من نمیزنه ، یعنی در اصل هیچ وقت اصلا زنگ روی گوشی من نمیزنه …

همیشه هم حرفش اینه : خونه ی پسرمه

شوهرمم خیلی مادرشو دوست داره ته تغاریه دلش به مادرش بسته لست

چکار کنم ، خسته شدم

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

ای وای

فقط خدا بهت صبر بده

مادره نمیشه دلشو شکست

کنار بیا

کار دیگه ای نمیشه کرد

به لحظه ای فکر می کنم🍁🍁🍁که بعد از هر بار اشک ریختن🍁🍁🍁صورتم را با دستان خودم پاک می کنم🍁🍁🍁خودم را مرتب می کنم 🍁🍁🍁و به زندگی ادامه می دهم🍁🍁🍁به گذرا بودن همان لحظه فکر می کنم 🍁🍁🍁و گذرا بودن مابقی اتفاقات زندگی 🍁🍁🍁و گذشتن عمری که از شما چه پنهان 🍁🍁🍁به فردایش هیچ اعتباری نیست🍁🍁🍁 و در همان لحظه نفسی می کشم🍁🍁🍁هر اتفاقی که نیاز به بخشش من دارد می بخشم 🍁🍁🍁و می گذارم در گذشته ام برای همیشه بماند🍁🍁🍁و ادامه لحظه های باقی را 🍁🍁🍁 نوش جان می کنم

قبل از اینکه کاری بکنی مادرش کمتربیاد اونجا

باشوهرت حرف بزن روی مخش کار کن بهش بفهمون حریم شخصیم حفظ نمیشه اونطوری تا شوهرت نخواد چیزی درست نمیشه.

تو اگه به مادرش حرفی بزنی میشی عروس بَده پس قدم اول شوهرته اونو درستش کن

خدایا همه رو به خودت سپردم🥹میدونم که یه روزی یه جایی دل منم آروم میگیره🖤🥀
دوستت داره

به خدا منم اوایل خیلی خوشحال بودم فکر میکردم واقعا دوستم داره

ولی واقعیتش اینه که بی احترامی ازش زیاد دیدم

چه کلامی و چه رفتاری

مثلا یک بار به معنای واقعی به من یک لباس کهنه ی لک چایی و بوی گند عرق و سفیدک زده ی رنگ و رو رفته که یک جاش هم لک وایتکس افتاده بود هدیه داد

که میگفت با خواهرش یعنی خاله ی شوهرم برام از بهترین مغازه بازار خریدن

کلا همیشه بهترین هدیه هارو به بقیه میده به اونیکی جاریم یا مثلا زن دایی های شوهرم که بشن زن برادر هاش

ولی برای من اینجوریه …

من به این نتیجه رسیدم واقعا دوستم نداره چون بارها و بارها هم بین من و شوهرم رو دعوا انداخته با حرف هاش هر وقت میاد خونه ما با یه ادبیات خاصی که فقط مخصوص خودشه و خیلی هم ماهرانه و سیاست مدارانه است منو جلوی شوهرم تخریب میکنه و یجوری با معنی نگاه میکنه که یعنی زنت چیزی بلد نیست … کلا سیستم خانواده ی مادرشوهرم یعنی خودش و خواهر و برادراش که خاله و دایی شوهرم هستن اینجوریه که دیگران رو کوچک کنن و پایین بیارن که خودشون رو گل همهم نشون بدن و بالا ببرن …

من بودم شوهرمو اتیش میزدم چ گوه خوریا خیلی اعصاب دارم ینفرم مث دم بیفته پشت سرم

وای به خدا گفتی ، ولی من هیچ کاری نمیتونم بکنم دیوونه شدم از دستش … بیشترم دلم برای شوهرم میسوزه واقعیتش چون اون هم همش میندازه تو دام عاطفی !

ولی واقعا خیلی سخته

یعنی تو دوران کرونا و تو این روزهای الان هم کلا مادرشوهرم هر کاری میکنه که شب بیاد خونه ما بمونه و خونه ی خودشون نمونه

کلا عشقش اینه هر جایی بخوابه به جز خونه ی خودشون

ای وایفقط خدا بهت صبر بدهمادره نمیشه دلشو شکستکنار بیاکار دیگه ای نمیشه کرد

واقعیتش تا الان اصلا بهش بی احترامی نکردم

ولی اون بهم بی احترامی زیاد کرده

خیلی زیاد بین من و همسرم رو بهم زده

حتی یک روز به گوش خودم شنیدم که داشت پشت سرم به اون یکی جاریم صحبت میکرد و میگفت من از اول هم راجب این ( اسمم رو گفت ) اشتباه کردم و بیش از حد براش کار انجام دادم و بیش از حد بهش اجازه دادم وقتش مال خودش و زندگیش باشه !!!! 🙄🙄🙄

حالا واقعا نمیخوام اصلا مظلوم نمایی کنم

ولی واقعا به اون خدایی که میپرستم

تمام خرج و مخارج عروسی ای که برای من انجام دادن کمتر از بک سوم کارهایی که برای جاری بزرگترم کردن ، چون اولا من کلا عروسی نگرفتم و اصلا جشن و هیچی نخواستم نه هیچ وقت کلا تو زندگیم دنبال این چیزها بودم

من از اول جریان بینمون با شوهرم عشق و عاشقی بود شوهرمم دانشجو بود دستشم تو جیب پدرش بود من هفت سال به پاش موندم تا تونست برای خودمون کاری بکنه

و هیچی هم ازشون نخواستم از اولش نه طلا نه آینه شمعدان آن چنانی نه هیچ

زمان ازدواجمون هم شد سال ۹۷ دقیقا افتاد بعد از اون فاجعه ی افتصادی که یدفه همه چیز ۱۰۰ برابر شد و گرونی شد

طبعا برای من واقعا هیچ کاری نکردن به نسبت همه اون کارهایی که توی دوران ثبات اقتصادی قبل ترش برای جاری های دیگه کرده بودن

اما نمیدونم چرا با من اینجوریه ، توقع داره کل وقت و عمر و زندگیم رو برای ایشون فقط صرف کنم !!!!! 

قبل از اینکه کاری بکنی مادرش کمتربیاد اونجاباشوهرت حرف بزن روی مخش کار کن بهش بفهمون حریم شخصیم حفظ ...

مرسی عزیزدلمممم راست میگی

به خدا مشاوره هم ۲ ۳جلسه صحبت کردم اونم همینو میگفت میگفت فقط و فقط باید شوهرت رو همراه کنی …

توروخدا برام دعا کنین زندگیم درست بشه

واقعیتش فقط خدا میدونه از دست این زن چی کشیدم تا الان …

واقعیتش تا الان اصلا بهش بی احترامی نکردمولی اون بهم بی احترامی زیاد کردهخیلی زیاد بین من و همسرم رو ...

عزیزم صد در صد به خطر صبر و گذشتی که در مقابلش داشتی خدا بهت پاداش میده

اگه میتونی بدون دلخوری همسرت یه جوری برنامه بچینی که به طور مساوی پیش بچه های دیگه هم بمونه یکم راحت تر میشی البته فکر نکنم بشه چون این مورد رو ما هم داشتیم 

طرف با داشتن ۱۰ تا بچه اونقدر به پسر آخرش وابسته بود که وقتی فهمید می خوان از پیشش برن سکته کرد

برای آرامشت دعا میکنم تنها کاری که از دستم یرمیاد

به لحظه ای فکر می کنم🍁🍁🍁که بعد از هر بار اشک ریختن🍁🍁🍁صورتم را با دستان خودم پاک می کنم🍁🍁🍁خودم را مرتب می کنم 🍁🍁🍁و به زندگی ادامه می دهم🍁🍁🍁به گذرا بودن همان لحظه فکر می کنم 🍁🍁🍁و گذرا بودن مابقی اتفاقات زندگی 🍁🍁🍁و گذشتن عمری که از شما چه پنهان 🍁🍁🍁به فردایش هیچ اعتباری نیست🍁🍁🍁 و در همان لحظه نفسی می کشم🍁🍁🍁هر اتفاقی که نیاز به بخشش من دارد می بخشم 🍁🍁🍁و می گذارم در گذشته ام برای همیشه بماند🍁🍁🍁و ادامه لحظه های باقی را 🍁🍁🍁 نوش جان می کنم
وای به خدا گفتی ، ولی من هیچ کاری نمیتونم بکنم دیوونه شدم از دستش … بیشترم دلم برای شوهرم میسوزه واق ...

حالا من فقط دوسدارم خونه خودم بخابم و متنفرم کسی بیاد خونم شب بمونه 

چ مادرشوهر بیشعوری داری 

بنظرم راحت بهش بگو نه وگرنه جوونیتو پراز خاطرات مزخرف میکنه

عزیزم صد در صد به خطر صبر و گذشتی که در مقابلش داشتی خدا بهت پاداش میدهاگه میتونی بدون دلخوری همسرت ...

مرسی عزیز مهربوووونم ممنونم ❤️🙏🏻

واقعا محتاجم به دعا

حالا من فقط دوسدارم خونه خودم بخابم و متنفرم کسی بیاد خونم شب بمونه چ مادرشوهر بیشعوری داری بنظرم را ...

وای واقعا گفتی … تا الان هم کلا خاطرات مزخرفی برام ساخته

من همیشه فقط به خاطر شوهرم کوتاه اومدم 

در اصل واقعیتش این وسط گیر کردم

چون شوهرم خیییییییلی خوبه !

نمیدونم بعضی موقع ها میگم شوهرم به کی رفته انقدر خوبه مادرش اینجوریه …

وای واقعا گفتی … تا الان هم کلا خاطرات مزخرفی برام ساختهمن همیشه فقط به خاطر شوهرم کوتاه اومدم در اص ...

اصلا ربطی نداره 

اون کنه رو از زندگیت دور کن 

ب شوهرت بگو من خلوتمونو دوسدارم دلم نمیخاد یکی بیاد خرابش کنه

اصلا ربطی نداره اون کنه رو از زندگیت دور کن ب شوهرت بگو من خلوتمونو دوسدارم دلم نمیخاد یکی بیاد خراب ...

راست میگی خواهر گلم ، باید فقط بشینم با شوهرم صحبت کنم و اونو متقاعدش کنم ، دیگه خودمم واقعا مطمئن شدم تنها راه چاره ام فقط همینه …

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   ابرو_کمونیa  |  2 ساعت پیش
توسط   naziiiiiiiiiiiii6971  |  3 ساعت پیش