♥️ یکم طولانیه اما خواهرانه راهنماییم کنید ♥️
خیلی باهم خوب بودیم هم و دوست داشتیم اخلاقمون بهم میخورد همه چی خوب بود تا اینکه گفت بزار بغلت کنم بوست کنم قبول کردم گفتم باشه چون دوسش داشتم خودمم حس خوبی میگرفتم گفت سنم کمه ۲ . ۳ سال باهم باشیم میام خاستگاری و اینا گفتم اوکی منم الان قصد ازدواج ندارم اون موقع دیگه ببینیم چی میشه
تا اینکه دیدم درخواستای بیجا میده ببخشید میگم
ب شوخی میگفت بیا رابطه داشته باشیم تا اینکه اعصبانی میشدم میگفت شوخی بود
بعدش جدی گفت بزار ازت ( ل ب ) بگیرم بزار
( گ ر د ن ت ) و بخورم گفتم ببند دهنت و
بعدش میگفت خب بزار ب( س ی ن ت ) دست بزنم
تا اینکه زنگ زدم بهش جدی و رو راست گفتم اگه اینارو میخوای من نیستم گفت باشه خود دانی گفت خیلی نامردی گفتم نامرد تویی که ازم اینارو میخوای
گفت از چشام افتادی تو با یکی دیگه اشنا شدی گفتم ن قضاوتم نکن خداحافظ قطع کردم
الان رفیقم میگه اون دوست داشت تو بهم زدی میگم اگه داشت این درخواستارو ازم نمیکرد
♥️ ببخشید طولانی شد مرسی که حوصله ب خرج میدید و میخونید و راهنماییم میکنید ♥️