2737
2734
عنوان

داستان زندگي لعنتي

| مشاهده متن کامل بحث + 270110 بازدید | 1058 پست

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

بالاخره ك ب توافق نرسيدن و خاسته قلبي مادرش هم همين بود دقيقا ...

موقع رفتن با چشم گريون رفت علي...

دلم ميسوخت براش خيلي...

كاري از دسش نميومد يني عرضه كاري كردن نداش...

من ام اون روز واقعا ناراخت بودم چون فقط تو ذهنم جا افتاده بود ك بعد اينهمه مدت بايد زن علي بشم و راهي نيس و اگ نشه و بهم بخوره مث امروز حتما خيلي سخته...

اينا رفتن و من ام رفتم از تو اتاقم نگاه كردم ك سوار ماشين شدن...

مامانش شاد بود..

چش پسرش گريون...

نميدونم چه جوري دلش ميومد ولي اشك بچشو ميديد و لجبازي ميكرد...

ي مدت نظرش مادرش اين بود ك من خرابم و اگ نبودم نبايد با علي ام دوس ميشدم😐

و هرچي بهش ميگفتم ك بيا برو تحقيق كن ببين اخه چيزي پيدا. ميكني ميگف نه...

ي مدت ام مثلا ميخاس منو بتروسنه و ميگف ميخام بيام از دبيرستان قبليتون تحقيق😐😐منم ميگفتم خب بگو بياد... اخرم نيومد ...

من خيلي شيطون بودم و استرس داشم وقتي بيان بگن ك خيلي شره😂😂

https://www.ninisite.com/discussion/topic/1625026/داستان-زندگي-لعنتي?postId=54099295
2728

خيلي بلا ها و تحقير ها سرم اورد...

ي روز من و علي مادرش رفتيم ببرون ك حرف بزنم با مادرش و شايد راضي شذ..

ولي مادرش حرف نبود ك تو چهارچوب ادب تو سرم نزنه و دلمو نشكونه...

مثلا ميگ اگه ي درصد زن علي بشي حق نداري پاتو تو خونه من بزاري و واسه من هم علي ميميره هم تو...

من اون روز تا خود خونه فقط گريه كردم...

علي ام انقد ناراحت بود ك داشيم تصادف ميكرديم ولي خدا رحم كرد...

ملدرش ام گير داده بود ك تو از قصد ميخاسي تصادف كني ك من حرص بخورم...😐😐

https://www.ninisite.com/discussion/topic/1625026/داستان-زندگي-لعنتي?postId=54099295

منو بردن خونه و من خيلي دلم پر بود همش فك ميكردم چقد بدم ك اينا ان راضي نيسن ...

من تپل بودم و فك ميكردم حتما برا همينه...

علي ام بعد خاسگاري گريه ميكرد ك منو تنها نزار و خانوادتو راضي كن توروخدا...

من ام ك كاري ار دستم نميومد...

ديگ چ روزايي بود..

چقد حماقت..

چقد بچگي..

اي كاش عقل حالا رو اون زمان داشم..

https://www.ninisite.com/discussion/topic/1625026/داستان-زندگي-لعنتي?postId=54099295
2738

علي كم كم داش عوض ميشد...

نميفهميدم چرا ولي داش عوض ميشد ...

ميگق قسمت هم نيسيم حتما پس تموم كنيم ...

يا ميگف تو ب پاي من نمون حيفي...

يا هر بار ي بهانه اي...

انقد دوسم داش ك من فكرشم نميكردم حتي ك كسي تو زندگيش اومده...

ولي مث اينكه اومده بود...

من خبر نداشم كسي هس و شك ام نميكردم تا ي جاهايي...

و اين حرفاي علي ك بايد كات كنيمو اينا واسم خيلي 

سنگين بود و طاقت نداشم...

شايد عاشقش نبودم ولي همين ك از ١٤-١٥سالگي باهاش بودم بهش عادت كرده بودم...

نميشد ك نباشه...

بودوش ام ك درد بود...

ي وقتايي جواب نميداد و ي  وقتايي اگ جواب ام ميداد و وسط زنگ من شارژم تموم ميشد ديگه زنگ نميزد..

https://www.ninisite.com/discussion/topic/1625026/داستان-زندگي-لعنتي?postId=54099295

بهم ميگف من از زندگي سيرم و ديگه نميخام ادامه بدم...

از كارشم اومد بيرون بعد قضيه خاسگاري...

علي ديگه اون علي قبل نبود...

ي ادم ديگه شده بود من عادت داشم ب اينكه اون باشه ..

عاشق نبودم ولي معتادش بودم...

شبو روز ام گريه بود ولي ب هيشكي حرفي نميزدم..

ي بار بهم گف ي هفته ن اس بده ن بزنگ بزار خودمو پيدا كنم بزار تصميم بگيرم...

من با اينكه نميخاستم ولي خب قبول كردم چون چاره اي نداشم...

https://www.ninisite.com/discussion/topic/1625026/داستان-زندگي-لعنتي?postId=54099295

بچه ها داستانم زياده و من حسابي خستم از صب كلاس بودم و داغونم و كلي كار كردم دوساي گلم فردا ادامشو تايپ ميكنم و ي تاپيك جديد ميزنم لينك ميزارم براتون❤️

من شرمنده نگاهاي قشنگتونم ك نميتونم تايپ كنم😘

ايشالا فردا جبران كنم..

شبتون قشنگ دوستون دارم ميام فردا حتما❤️

https://www.ninisite.com/discussion/topic/1625026/داستان-زندگي-لعنتي?postId=54099295
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز