عشق آغاز خوشی نیست که بی فرجام است
هر دری را بزنی عاقبتت ناکامیست
همه پنجره ها بسته تر از زندانند
صحن هر محکمه ای صحنه ناارامیست
قاضی شهر شده عاشق چشمان زنی
چه کند با دل خود آن زن اگر اعدامی ست
مانده با این همه تردید چه حکمی بدهد
بی گمان آخر این قصه فقط بد نامیست 🥺🤍