ما از اول در پی گرمای عشقی بوده ایم با تمنای وصالی چون عسل اما بیشتر زیر یک زیلوی کهنه خاک غم را ریختیم بعد آن اشعار حافظ خوانی اما بیشتر در پی تو رهنمون کردم خودم را از دلم کفش هایم پاره شد در ره برایت بیشتر قالی کرمان شدم برایت تا که تو راضی شوی هی لگد مالی شدم عشق میورزم به تو اما بیشتر بس که زیبا بود رخسار دل و جان تو حیف نقش من کم بود اما مشتری هایش بیشتر من صداقت بر دلم حک شد که ظلمت شد عیان تو پسندیدی دروغگویی جانش را بیشتر