که الان یادش افتادم ایا
دلتتون براش میسوزه با این اعصابی که من دارم
یادمه موقع دعوا که میشد بینمون من از کوره در میرفتم میزدم همه چیو میشکوندم یا خیلی اوقات با وسایل خونه میزدم سرش سرشو میکوندم
چون دلم نمیخواست بهش رو بدم یادمه اخرین روز که تصمیم گرفتیم طلاق بگیریم دوباره باهم داشتیم دعوا میکردیم یهو از دستم پیکنیک از دستم در رفت خورد سرش شکست
شوهرت بود نمیخواستی بش رو بدی؟
راحت شد از دستت
تو دادگاه به چه دلیلی طلاق گرفتی
پیکنیک از دست در نمیره ها. خدا نجاتش داد بیچاره رو
ایشالا بعد شما خوشبخت شده باشه
وای انگار زندگی سابق منو گفتی با این تفاوت که عصبانیت من در این حد شدید نبود من وسایل رو عمدی می شکستم از لج یا داد می زدم با این که خونه آپارتمانی نبود همسایه ها متوجه می شدن.
یک عدد سادیسمی در نی نی سایت.
آخه دیگه پیک نیک یا خداااا
اسکار باید بهت بدن؟,از افتخاراتته
