خدا وجود داره بچه ها❓️

قطعا هروقت صداش زدم یجوری نشونم داد وجودشو جدی میگم 

فقط توهم باید خیلی خودتو بهش نزدیک کنی

بله هست وجود داره

دقیقاااا☹️😂 اصلا منطقی نیست

  رفته بودم مانتو مدرسه ببینم ازمون تیزهوشان و نمونه داده بودم اما از فکرم هم گذر نمی کرد قبول شم

 اخه نه چیزی خونده بودم نه هوش عجیب و دور از انتظاری داشتم به مانتو فروش گفتم نمونه مدرسه عادی بیاره اونم فکر کرد مدرسه نمونه رو میگم با خودم گفتم همه برای پدرومادرشون افتخار شدن ای کاش من هم....

میدونی چی شد وقتی ذخیره ها رو اعلام کردن قبول شده بودم اونجا فهمیدم خدا حتما هس چون چیزی که تا اون لحضه برام معجزه بود بر اورده شده بود من فقط یه درخواست کردم درحالی که نمیدونستم ذخیره داره فکر میکردم همه چی تموم شده اما اون درستش کرد درسته بعد اون اتفاق های خوبی نیفتاد اما باز هم حضورش حس کردم زندگی منم بالا پایین داش شاید اکثرا پایین بودم لیکن خدا رو از نشانه هاش حس کردم اون وجود داره🩵🩵

انسان تکامل پیدا میکنه ولی تکامل انسان هم باید از جایی باشه

چون انسان میاد تا زندگیش بنویسه خدا سرنوشت کسی ننوشته

ما خوب و بد خودمون می نویسیم و اگه خدا تو کار ادما دخالت کنه این قانون بهم میریزه گرچه ای کاش بهم میزد🥺🥺🩵🙏🏻🥹

مثال ساده میشه اینکه خدا میدونه تو الان میخوای از خیابون رد بشی اما اینکه تو دست یه پیرزنی رو هم بگیری رد بشی بااینکه خالی خالی رد بشی خیلی فرق داره

خدا میخواد بااین انتخابا بااین تحت فشاز گذاشتنا خودمون بفهمیم ارزش وجودمون چقدر بالاست

مابرای این جهان سه بعدی خلق نشدیم جهان دیگری در انتظار ماست زمانی که پرده ها کنار میره و شما می بینی ثمره کارهایی که کردی چه شمایل ملکوتی داشته و دوست داری برگردی و دوباره کارهای بیشتری انجام بدی 

اگر زندگی پس از زندگی رو می دیدید کاملا دراین مورد رفع ابهام میشدید

شاید شما چشماتون بستی

خدا وجود داره این دنیایی که ما توش زندگی می‌کنیم ازهمون خلقت اولش با یه نظمی به وجود اومده پس حتما یکی اونو به وجود آورده

یه مثال میزنم که قابل درک باشه 

یک اتاقی رو درنظر بگیر که توش یه میزو صندلی همراه یک کامپیوتر هست وبه یک شخصی که کاملا بیسواده حتی حروف الفبا روهم نمیدونه میگن برو یه کتاب بنویس خوب این شخص حتی حرفها رو هم نمیشناسه حتی یک کلمه هم امکان نداره بتونه درست بنویسه مثلا میخواد بنویسه ((امروز زود بیدار شدم)) خب برای شروع چند درصد امکان داره که کلمه ( امروز)رو درست بنویسه چنددرصد امکان داره که حرف ا راپیدا کنه حروف الفبا ۲۸ تاست مثلا یک دربیست وهشت درصد امکان داره حرف الف راپیدا کنه چند بار باید روی کیبورد بزنه تا بتونه حرف الف رو پیدا کنه ۲۸باربایدبزنه تاشاید درست دربیاره بازهم هرجوری فکرکنید نمیشه چون اصلا حروف رو نمیشناسه تازه حروفات دیگه رو چجوری میخواد بنویسه پس نمیتونه یک کتاب بنویسه حتی یک کلمه ...اون نمیتونه کلمات رو به ترتیب کنار هم بزاره تا بتونه یک کتاب رو از اول تاپایان بنویسه ویک کتاب داستان خلق کنه پس این شخص علم نوشتن رو نداره ونمیتونیم بهش بگیم عالم یا دانشمند حتما باید یک شخصی باشه که علم نوشتن رو داشته باشه حالا این جهان به این بزرگی رو تصور کن مگه میشه این همه ترتیب ونظم اتفاقی باشه حتما یکی اونو خلقش کرده اصلا مگه امکان داره این جهان به این بزرگی شانسی به وجود اومده باشه یعنی شانسی دوتا ستاره به هم بخوره وبعدش یه فعل وانفعالاتی به وجود بیاد و زمین تشکیل بشه میشه بهار،تابستون ،پاییز زمستون همینجوری اتفاقی به ترتیب کنارهم باشن مگه میشه شب وروز اتفاقی به وجوداومده باشن حتما یک عالم که علمشو داشته این کارو کرده بله حتما خدا وجود داره من در همه جا وهمه چیز خدارو میبینم

خوب به این جهان نگاه کن پست بالا رو هم بخون نوشتم

بله که وجود داره

من هر وقت از خدا چیزی میخوام بهش میگم و بعدش دو رکعت نماز میخونم و مشکل حل میشه

اره وجود داره 

از کدوم بگم؟

ناامیدی هام که یهو یه نشونه نشونم میداد؟از دلتنگیام که خودش جای همه رو برام پر کرد،انگار که نشسته کنارم بغلم میکنه، از وقتایی که واقعا معجزه کرد برام و همون لحظه خودم فهمیدما گفتم دمت گرم میدونم همش کار خودته✨️

به صورت کاملا علمی اثبات شده که خدایی وجود نداره

و اگر دقت بکنی همه دین ها بزرگترین ابزارشون اوردن تمثیله و باتمثیل فریب میدن

مثال های اشتباهی ک ذهن مارو گول میزنن و براحتی قبول میکنیم و حالت مغلطه رو دارن

جهان ۱۱مولکولیه و با این نظریه استیون هاوکینگ کاملا قانع میشی ک خدایی وجود نداره و صرفا یک سری انفجارها باعث بوجوداومدن جهان و همه موجودات روی اون شد

یکی از استادام تعریف میکرد یه روز خودش بعد دانشگاه رفته خونه مامانش، همسرشم اون روز دختر دبیرستانیشو از مدرسه 

برمیداره میرن اونجا، بر خلاف بقیه روزا که دخترشون با تاکسی میرفته خونه خودشون

اون روز همین دختره خونه مامانبزرگش اصرار میکنه که یکی از کتاباشو لازم داره، هرچی میگفتن حالا بعدش میریم میخونی قبول نمیکرده، خلاصه با باباش میرن خونه و اون موقع باباعه ماشین همسرشو برمیداره

خلاصه همین‌که میرسن در خونه ریموت درو میزنن میبینن چنتا دزد در حال ورود به خونه بودن همون موقع دختره جیغ میزنه و میره پیش باباش، نمیدونم بعدش پلیس اومد یا فرار کردن یا چی

حالا فکر کن اگه اون روز دختره با آژانس میرفته خونه و اون صحنه رو میدیده چه بلایی سرش میومد؟ جالب اینه که چند نفر همدست دزدا سر کوچه وایساده بودن که اگه مرده با ماشینش اومد به دزدا خبر بدن اما چون ماشینو عوض کرده بود نفهمیدن... 

یا اگه دختره اصرار نمیکرد که بریم خونه، خونه‌شون غارت میشد

خدا خیلی قشنگ همه چیزو دست به دست هم داده بود... 

تو زندگی هممون از این اتفاقات هست فقط نسبت بهشون بی‌توجهیم...