سلام بچه ها بخدا با چشم گریون دارم مینویسم 😢😭خانواده شوهرم پدر شوهر و مادر شوهرم هروقت میخوان بیان خونمون سرزده میان یه خبر نمیدن میان خونمون همیشه همینطوره اونم چ ساعتی؟!!!ساعت ۷صبح یا ۸ صبح ک خوابیم و خونه نامرتبه ب شوهرم میگفتم با احترام بهشون بگه ولی نمیگفت منم دیگه هیچی نمیگفتم تا امروز صبح دوباره من و دختر ۷ماهم تازه بیدار شدیم داشتم پوشک دخترم عوض میکردم و خونه نامرتبو خودمم با تاپ و کلا شرایط جوری نبود مهمون بیاد دیدم در میزنن حالا با این شرایط منم نمیدونستم کیه و اصلا باز نکردم دیگه بعدش شوهرم زنگ زد بابام دم در باز کن ترکیدم دیگه بهش گفتم ک چقدر بهت گفتم بگو سرزده نیان از قبل یه خبر بدن آماده باشم خلاصه فقط بلوز پوشیدم روسری شوهرم اومد پدرشم اومد خونم بجوش بود گفتم بهش بگو جوابم نداد تا اینکه پدرش رفت ب شوهرم گفت چرا نمیگی گفت ناراحت میشه حالا بگم باید وقت قبلی بگیری شما چرا اینجوری هستید و...بهم گفت قرشمال چقدر بی فرهنگن چیکار کنم بچه ها ما یه دعوایی حسابی کردیم ولی حاضر نیس اونا ناراحت بشن
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
مادرشوهرمنم همین جوره بلندمیشدم تابالای سرم تواتاق خوابه درروهم پسرم براشون بازکرده بوداوناازیه شهردیگه بی خبرمی اومدن منم به جای جروبحث باشوهرم قبل خواب خونه رومرتب می کردم وظرفهارومی شستم دیگه همه چیزمرتب بود
بهترین ادمهای زندگی همانهایی هستندکه وقتی کنارشان می نشینی چایی ات سردمی شودودلت گرم
منم خونه مادر شوهرم بودم یه وقتایی سرزده میومد ولی دم غروب. الان هم که مستاجرم زن صاحبخونمون در میزنه میاد تو. البته منم ده تا درمیون در رو باز میکنم. منم از مهمون سرزده متنفرم.