ممنون از دلداری هاتون ... امشب پیش خودم خوابوندمش که تا صبح هی چکش کنم و همسرخان روی کاناپه خسبیده اند ...
شام و شیرشم خوب خورد ماشاالله و شیطونیهاشم سرجاشه ...خداروشکر ... نمیدونم والله خودمم هنگم ... انشاالله فردا هم بخیر بگذره ... خدا همیشه مهربونه و میدونه که تا مغز استخون خسته ام هم روحی هم جسمی ... خودش کمکم کرده و میکنه ... ساعت ۹ باید بروفن میدادم که چون تب نداشت تا ده و نیم ندادم ... اونم که دادم چون میخواستم بهش شام بدم و ترسیدم با شکم پر بدم شربتو ، بالا بیاره ... سابقه اش تو داروخوردن خیلی خرابه ....
ستاره جون شاید باور نکنی رایان رو بیشتر اوقات کارن حموم میکنه ... تنها کسیه که وقتی باهاش میره حموم فقط صدای غش غش خنده اش میاد ... منو علی هم گاهی میبریم ولی معمولا موقع سرشستن یه نق ریز میاد ... چه زمستون چه تابستون با حوله میارمش بیرون و تمام بدنشو با سشوار خشک میکنم ... حتی لای انگشتای پاش و مخصوصا توی گوشاشو ... فقط سرعتم توی خشک کردن و لباس پوشوندن تو زمستون خیلی بیشتر میشه ...