هیچ گاه در گوش من از عاشقِ ایران بودن نخواندند
هیچ گاه کتاب تاریخ را عمیق نخواندم
پس
این حس از کجا آمده است؟
انگار وصله ای از جانمی که بدون تون، درد میکشم، میمیرم، ریشه ام می خشکد...
ایران،تو را با سلول به سلول هایم دوست دارم، عشق به تورا در دار و پودم، دوخته اند.
و من، هیچ کلمه ای بالاتر از جنونِ عشق نیافتم برای حسم به تو.
ایران من، دوستت دارم، دوستت دارم، دوستت دارم
مرا ببخش که با اشک هایت اشک می ریزم و دست هایم خالیست