مامانم اینا یه همسایه داشتن که پدر خانواده بنده خدا راننده پیکان وانت بود ودرآمد آنچنانی نداشت
دخترش ازدواج کرد
دامادشم بدجور آس وپاس بود
دامادوپدرزن باهمدیگه زدن توکار پخش سیب زمینی پیاز.
صبح ها میرفتن میدان بار به اندازه دوتا وانت سیب زمینی وپیاز میاوردن خالی میکردن تو پارکینگ.
پنج نفری (مادروپدرودوتا دختراوداماد)مینشستن به جداکردن خوبا ازبدا
بعدکه تموم میشد میبردن به سوپری ها رستوران ها وفست فودا پخش میکردن
درعرض یکسال به همچی رسیدن