من رفتم پارک داشتم خیابون نگاه می کردم یک بار سرم رو گذاشتم رو پام آروم گریه کردم اونم خیلی کم چون ناراحت بودم یک زنه رد شد گفت برو غذا بگیر پول انداخت رو زمین من نمیدونم لباس ساعتم رو ندید واقعا عصابم خراب شده از صبح
به بارم با دختر خالم تو حیاط داشتیم بازی میکردیم بقیه همه رفته بودن مراسم عموی دختر خالم فکر کرده بود کسی نیست اومده بود موتورشو برداره ما فکر کردیم دزده با شلنگ اب گرفتیم روش