دائم الخمره خیلی مشروب میخوره هرشب میشینه با رفیقای مجردش مست میکنه خودشو با اونا مقایسه میکنه
ما خونمون بخاطر محل کارش یک شهر دیگه است مثلا اومدیم مسافرت دیشب مست کرده بود نصف شب زنگ زد بهم کلی حرف زد نفرینم کرد گفت جدا بشیم نمیخوامت و این حرفا. اون خونه مادر خودشه من خونه مامان خودم چون مهمونیم...امروز مادرم اینا برای ناهار دعوتش کردند نیومد زنگ زدم به مادرش گفتم اگه من سنتی با فامیلام ازدواج میکردم خوشبخت تر میشدم تا با پسر تو.
میخوام مهریمو بزارم اجرا دهنش صاف شه کسی تجربه داره؟؟
انقدر پرووعه گفت ی ماشین بگیر بیا وسایلتو ببر دیگه نمیخوامت
من واقعا باهاش بحثی نکرده بودیم بی دلیل دلش پر بود مستیو راستی
اونوقت با چشم دیدم بعضی از زنها که فاسد هستند شوهرشون دیوانشون هست