[QUOTE=51637152]چه رفتارهایی داشتید که نزاشتید بین شما و خانواده اش قرار بگیره؟[/QUOTE]
من شوهرم تك پسر هست و شش تا خواهر.مسلما اونا حساسيت هاي خاص خودشون روي برادرشون داشتن اخه هميشه اين ي برادر همه جا كنارشون بوده
خواهرهاي بزرگتر فوق العاده زياد هوامو داشتن و من تا به الان ك سه سال ميشه ن بي احترامي ديدم و ن بي احترامي كردم ولي خواهر اخريش ك همسن خودمه خيلي حسادت ميكرد😅شوهرمم خيلي روي من حساس بود و ميديد من در مقابل رفتاراش منطقي رفتار ميكنم خيلي خوشال ميشد و بيشتر اومد طرفم.يبار ك خواهرش مثلا خواست حال منو بگيره ي حرفي زد ك شوهرم جلو همه كشيد توي گوشش و اون زمان من سريع گفتم اين چ كاري بود و اين ي صحبت بين خانوما هس و شما نبايد اينكارر ميكردي و ارومش ميكردم.درحاليكع شوهرم همش ميخاست بازم بزنه بهش و من جلوشو گرفته بودم.بعد از اين جريان شوهرم همش ازم معذرت خاهي ميكرد ك خواهرش اينطوري گفته وبين خانوادشونم شده بود نقل زبونشون ك من چطور رفتار كردم مقابل اينكار خواهرش و همه تعريفم ميدادن.بعدم نشستم با شوهرم صحبت كردم ك شما هميشه رابطه صميمي داشتي با ابجيت وهواشو داشتي و الان شايد خلات رو حس ميكنه و كاري كردم اجازه بده ابجيش بياد عروسي(درحاليكع همه خانواده شده بودن و ميكفت حق نداره پاش بذاره توي عروسي من)/بعدم بيماري مادرش شد و شايد حس ميكرد من اذيت بشم ب مادرش برسه و زماناي ك ميخاست ببره دكتر مادرشو كلي تفريح واسم فراهم ميكرد ولي زماني ك ديد هيچوقت خم ب ابرو نميارم با رضايت انحام ميده..خلاصه اينكه الان طوري شده ك شوهرم هميشه ميگه تنها زني هستي ك حسادت توي جودت نديدم.با اينكه ازدواج با ي خانواده شلوغ و پدر و مادر مسن سخته شرايطش ولي ب نظرم ارامشي ك ميشه توي زندگي داشت فقط ب رفتارهاي خانوم خونه بستگي داره