همه نمرات دبیرستانم ۲۰ بود بجز زبان انگلیسی که ۱۵ شدم (سرماخوردگی شدید داشتم و خود خواسته بقیه سوالات رو جواب ندادم و خسته و کوفته و با آبریزش و سردرد از جلسه بلند شدم رفتم) ، مدیر و معلم مربوطه گفتن اگر میخوای مجدد امتحان بگیریم ازت برو اداره به مسئول امتحانات بگو مجوز بدن ، با هزار و یک مشقت و گواهی پزشکی و... مجوز از اداره آ.پ گرفتم بردم بهشون دادم ، ازم امتحان گرفتن و از ۴۰ نمره شدم ۳۹/۷۵ اما در کمال تعجب برام نمره ام رو ثبت نکردن و علی رغم شناخت کامل از وضعیت درسی من و اینکه تمام دروس ۲۰ شدم برای زبانم ۱۵ رد کردن، یادم نمیره که چطور جلوی میز مدیر گریه کردم و نسبت بهم بی توجه بود و با یه عقده ی خاصی میخندید و به سیستم کامپیوتر نگاه میکرد...
من نفر دوم مدرسه شدم و قلبم شکست و از فشار های عصبی اون روزا دچار تومور مغز شدم و..
اما اما اما
تابستون همون سال متوجه شدم معلم زبانم بعد از ۱۴ سال زندگی مشترک از همسرشون جدا شدند و شکست عاطفی دیدند..
و البته جالبه که همین اتفاق برای مدیر مدرسه هم افتاد و ایشون بعد از ۲۰ سال زندگی مشترک با همسرشون (با شکستن یک پا و یک دستشون توسط همسرشون که استاد دانشگاه بودند) هم جدا شدند و دچار شکست عاطفی شدند..
شاید کارمایی به نام طلاق و شکست عاطفی در برابر عدم توجه به اشک های یک دختربچه ۱۶ ساله..
یادمه که مجوز اداره رو که بهم پس دادند فقط و فقط با یه بغض مچاله اش کردم و در همون دفتر به سطل زباله انداختم..
نفرین نکردم چون کار آدم های سیاه دله!
اما قلبم خیلی شکست چون کتاب ها و مدرسه ام تنها مونسم بعد از خدا بودند..