باید بسوزی و بسازی خیلی حس و حالتو سرکوب کنی خیلی از ذوق و هیجان...
من دوست دارم که همه کار رو تنها انجام بدم اما دلسرد نشم اگ اون پایه نیست من نباید افسرده بشم برعکس من باید حفظ کنم خودمو موفق شم اگه ماشین داشتم اصلا خونه نمیموندم ک پیر بشمذ همش باشگاه و وزش و طبیعت
میگم اسی رابطتون چطوره نکنه بهت علاقه ای نداره ازدواج سنتی بود؟
نمیدونم اما هر چی هست خودمو گول میزنم چون خرفهاش و رفتارهای یعنی بیخیالی و اینکه من حداقل بارها بارها تو دعوا ساعتها حرف زدم ک تکلیف معلوم کنم اما دفعه بعد بازم سکوت و سکوت هست از طرفش هر چی میگم حرف بزن یبار تو حرف بزن تهدید میکنم ب طلاق جامو جدا میکنم بهش میگم نقطه ضعفهامو بهش میگم چجوری مردی باش بهش میگم چیکار کنه باهاش خوبم اما فایده ندارد نمیدونم مشاورم نمیاد بگم طلاق میگه باشه اما نمیخام من مقصر بشم واس همین اقدام نمیکنم