چند روزه انفولانزا گرفتم سر شب همسایه دیوار به دیوارمون که چندین ساله باهم رفت و امد داریم با دو تا دختراش که هر دو هم متاهلن اومدن عیادت ... مامانم شام نگهشون داشت همسایه هم زنگ زد داماداشون اومد . دختر بزرگ همسایه که ۳۴ سالشه رو ۱۷ سالگی عروسش کردن الانم دو تا پسر ۱۶ و ۱۳ ساله داره ولی دختر دومی که ۳۱ سالشه تازه ۲ ساله ازدواج کرده . وقتی اومدن تصادفی متوجه شدم داماد بزرگی همش با چشمهای هرزه خواهرزنش رو نگاه میکنه اصلا هنگ کرررردم
« فقد ملئت بطونکم من الحرام و طبع علی قلوبکم شکمهایتان از حرام پر شده و بر قلبهایتان مُهر خورده است.» امام حسین علیه السلام
وزن شروع》90 وزن هدف》۶۵...پشت کرده ام ب گذشته...ب روزهایی ک با اندوه شب شدند...دشمن شده ام با آنها ک مرا ن تنها یکبار بلکه هزار بار آزردند رو ب آینده ای نشستم ک هیچکدام از آن آدمها و روزهای ملالت امیز،درونش جایی ندارند.مادربزرگ همیشه میگفت:روی زخم های دلت مرهمی نگذار!صبر کن بسوزند و بفهمند دستی نیست برای مداوایشان آنوقت یاد میگیرند با هر حادثه خراش برندارند...گذشته ام را بی هیچ دوایی رها کرده ام،دشمنانم نیز در مخروبه ترین قسمت مغزم.باید یاد بگیرم برای هر رنجشی پماد امید بخشی نیس؛درد را باید تجربه کرد تا دیگر هر زخمی،روح را ب انزوا نبرد...حالا آدمی شده ام بیگانه با انچه تصور میکنی.هرچقدر میخواهی طعنه بزن و کنایه هایت را در دهانت بچرخان!من تنها آینده ای را میبینم ک نه برای تو جایی هست نه روزهای هدر رفته!مادربزرگ قربان دهانت راست میگفتی:مرهم همیشه دوای درد نیس،گاهی باید بی اهمیت بود درد خودش از خانه میرود...!