من قبلا با شوهرم خیلی زیاد مشکل داشتیم حتی دوبار برای طلاق رفتم و مامانم نذاشت طلاق بگیرم و برگشتم خونم اینم بگم با شوهرم دوست بودم اما دوسش نداشتم با حرف و اصرارهای مادرم باهاش ازدواج کردم
حالا الان اوضاع بین من و شوهرم خیلی خیلی نسبت به قبل بهتر شده و باهم کنار میایم، مامانم دو سه روزه میگه اگر هنوز اذیتی طلاق بگیر برگرد بیا خونه ، دیروزم تعطیل بود رفته بودم خونشون میگف از طلاق نترسیا این دفعه زر زر کرد برگرد بیا طلاقتو میگیرم
نمیدوتم چرا اینطوری می کنه به نظرتون چی شده؟
هیچی نشده اون بنده خدا هم خسته شده
نمیدونم
از خودش میپرسیدی
حتما شوهرت ایندفعه درخت کاشته
هیچی ...مادر است دیگر
تو رابطتو باشوهرت خوب کن
طلاق خیلییییی بده اصلا بش فک نکن
داره میگه یعنی حمایتت میکنیم
عذاب وجدان گرفته واسه اون دفعه ها که نزاشته جدا بشی
یا میخواد بره زیر زبونت
خودش متوجه شده باید حمایتگر باشه و نقش ی مادر داشته باشه
نه جلوگیری کنه.
بعدشم یادت نره طلاق آخرین راه حل هست
چیزی نشده به فکرت هس میترسه اذیتت کنه بهشون نگی
شاید فک میکنه داری نقش بازی میکنی و روابط تو و همسرت بده
چیز خوبی به ذهنم نمیرسه شاید حسودت هست و نمیخواد حالت خوب باشه حالا قبلا کنار شوهرت حالت خوب نبود نمیزاشت طلاق بگیری
شاید فکر میکنه شوهرت داره اذیتت میکنه. فیلمی چیزی دیده. یا سرنوشت کسی را دیده چشمش ترسیده.
حس عذاب وجدان داره
شاید ب این نتیجه رسیده ک نباید ارزش دخترشو کم کنه
شاید تازه فهمیده با هر کسی مثل خودش
چیزی نشده فقط انگار داره به این باور میرسه نمیتونید باهم بسازید
