برو از بابات شکایت کن بگو نمیزاره من ی بار داداشم من زد مامور آوردم بالا سرش از ترسش دیگه دی روم بلند نمیکنه الان چندسال میگذره اون موقع نوجوون بودم تازه
زنگ زد 😊گفت
گفت اون چندروز مهمون شماس انقدر اذیتش نکنید خونم اوکی بشم میبرمش نمیزارم بمونه پیش شما شوهرم عصبی بود ازشون
الانم میگه ازخانوادت متنفرشدم هیچ وقت فک نمیکردم انقدر فرق بین تو خواهرت بزارن😊
همش دلداریم میده بریم خونه خودمون همه چیو درست میکنم نیاز ب جهیزیه اوناهم نداری کمکم خودمون میخریم
مامانت این وسط نظری نداره
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
