راستش قوم شوهرم خیلی خوبن...و خیلی درد دل میکنن باهام و بهم میگن عملکرد خواهر یا برادرشان رو به پای اونا نذارم....و رابطم باهاشون عالیه من رو مثل عروس خودشون و شوهرم رو مثل پسر خودشون میدونن...
خواستن منو بسوزونن....اما خودشون سوختن این وسط زندکی جاریمم تباه کردن....البته جاریم فرار کرد از دستشون...و متاسفانه یا خوشبختانه تمام سنگ تموم مادرشوهرش رو به باد داد 🥹🫢 ...البته قلبم راضی به سوختنشون نبود...چون من مثه اونا بدجنس نیستم....اگه بودم که شوهرم پیشم نبود..
اما....متاسفانه نه آبرویی پیش خدا دارن نه خلق خدا....
و تا وقتیکه خدا در قلبشون نباشه همینه..
من براشون دعا میکنم والبته فکر نکنم دعام موثر باشه..