یه همکلاسی داشتم اسمش ملیکا بود، خیلی خوشگل بود حداقل بنظر اکثریت.
دختر خوبی بود ولی خیلیییی مغرورر
خیلیم خاطرخواه داشت
البته درسشم خوب بود.
یه ماه پیش وقتی رفته بودم تهران بازم دیدمش خیلی بیشتر از قبل به خودش میرسه.
وقتی توی کلاس بود هیچکس به بقیه بچه ها توجه نمیکرد مخصوصا معلما
هی با اون گرم میگرفتن، بقیه بچه هام همیشه سعی میکردن باهاش دوست بشن
یه مثلا ترن.س توی مدرسه داشتیم میگفت میخوام باهاش ازدواج کنم😂
خلاصه برای خودش ملکه ای بود توی مدرسه
دروغ چرا خیلی دوست داشتم مثلش باشم
اون توجهی که میگرفت رو دوست داشتم.
مخصوصا اینکه فامیل خیلی دورمونم بود بعضی وقتا میدیمش.
توی کلاس زبان مدرسه معلم بهش میگفت این آلمانی کلاسمونه.
همچین آدم نبود که فقط ساکت باشه بقیه ازش تعریف کنن؛ خیلی فعال بود و اعتماد بنفس فوقالعاده زیادیم داشت منم همیشه آدم خیلی ساکتی بودم گاهی حتی کسی متوجه حضورم توی کلاس نمیشد.
حسی که بهش داشتم حسودی نبود اصلا، اتفاقا تحسینش میکردم که در کنار زیبا بودنش آدمیه که تلاش میکنه.
ولی دوست داشتم مثل اون باشم.
خیلیم از همون اول دنبال استقلال بود
اینکه پزشکی یا دارو بیاره.
وقتیم دبیرستان تموم شد دیگه ازش خبری نداشتم تا باباش ازش بابام خواست منشی باشه دوست داره کار کنه.
اون موقعه ها داشتیم خونه جدیدمون رو درست میکردیم، خونه که زیرش مطب بود( اون موقعه مطب بابام اجاره ای بود تا خونه و مطب اصلیش تکمیل بشه)
وقتی منشی بود ۲۱ سالش بود
وقتی منشی مون بود حتی هفته ای ۱۵۰ تا مریض داشتیم که اکثرشون مرد بودن🫠😂
خیلیم آدم برونگرا و سر زبون داری بود کسایی که میومدن دنبال حجامت با زبون کاری میکرد هزارتا چیز دیگم بخرن مثل تبلیغ برای نخ گذاشتن خریدن سکه انگبین( یه نوشیدینیه) بوتاکس و...
اون سال بیشترین درآمدمون از مطب درومد بدون دردسر خونه رو گرفتیم خدا خیریش بده خوش قدم بود.
بعدشم دیگه خانوادگی رفتن تهران ملیکام رفت برای خودش اونجا درس بخونه تا پزشکی بیاره.
همینجوری دلی اینو تعریف کردم.
داشتم توی pinterest میگشتم همینجوری چنتا دختر شبیه اون دیدم یادش افتادم.
از یه طرفیم بابام از اینکه رفت ناراحت نشد گفت بهتر تعجبم کردم گفتم چرا ، گفت بعضی مردا زیادی میومدن مطب بابام خوب این دختره امانت بود دستمون دیگه تا آخرین لحظه باید حواسش به کسایی که میرفتن پیشش میبود البته خداروشکر دوربینم داشتیم.
بعضیام پشنهاد داده بودن بهش توی مطب برای همین موندگار بودنش مقداری دردسر داشت.
دخنر باهوشیم هست مطمئنم تلاش کنه رشته خوبی قبول میشه.
هم باهوش بود هم خوشگل
واقعا دوست داشتم مثلش باشم