شب پیش هر کی بخوابم حتی شوهرم باید صورتم سمت مخالف باشه
مثلا شوهرم سمت راست بخوبه من باید پشت کنم بهش...دوست ندارم نفس کسی بهم بخوره
سمت دیوار نمیتونم بخوابم
یک جمله رو که نظرمو جلب کنه شده صد بار هم تکرار کردم تو ذهنم.گاهی چند جمله🤕🤒
من یه چیزی می یاد توی ذهنم مثلا مثل اینکه چرا شش هفت سال پیش که عقد می کردم آینه شمعدونمو این شکلی انتخاب کردم، چرا حلقه م این مدلیه، چرا مبل این رنگی خریدم... یعنی یه چیزی که قبلا خوب بوده و در گذشته به خوشی اتفاق افتاده میشه یه عقده برای الانم... تازه فکر می کنم اون موقع چقدر احمق و ساده بودم...
یه دوره هاییی هم موقع خرید هر چیزی هرچقدرم جزیی و ارزون دچار تردید می شم و نمی تونم تصمیم بگیرم که کدومو انتخاب کنم و بخرم اصلا یا نه. به طوری که پیش اومده عرق سرد می کنم.چه بخر چه نخرم هم پشیمون می شم...
از شلوغی و اثاث اضافه بیزارم.
ریشه های فرش باید مرتب باشه
تا مطمعن نشم نمیخوابم
چه خیابون چه خونه پام باید وسط سنگفرشا و سرامیکا قراز بگیره
قبل سفر جای حاضر شدن برای سفر خونه رو میسابم برای ارواح😁
تا زیر دوشم اشکالی نداره که خیسم ولی تا میام اینور انگار دونه های آب حشره ان رو بدنم انقدر که سریع و با چندش خشک میکنم
من ی اخلاق عجیبم اینه که شورت بپوشم واقعا نفسم میگیره
بچه بودم مامانم میگفت مگه دهنته
فک‌میکرد بهونه میگیرم ولی نمیتونم اصلا و اصلا...
وای اگه راننده نباشم باید تمام تابلوها و تبلیغای دیوارا تو اتوبانها رو بشمارم
اگه تبلیغی هم نباشه باید تیر برقارو بشمارم
من اگه یه نفر ازسرماخوردگی یا هرچیزی دماغش گرفته باشه از حرف زدن،خوردن،حتی نفس کشیدنش اذیت میشم😭😭😭 نفساش میره رواعصابم😂😂😂😂
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
