اسی هرچقدر دور باشی بهتر دردسرش کمتر حتی راضی نیستم به رفت و آمد کامل همشون میشناسم
من و همسرم همدیگه رو دوست داشتیم
همون روز اول میدونستم خانواده نداره. خودشم گفت ک فک کن همه کس و کار من مرده . منم دراصل با اون ازدواج کردم ن خانوادش. ولی الان ک همسرم داره اینقد ب خانوادش محبت میکنه تعجبم ک چرا اینا واسه پسرشون ارزش قائل نیستن ک ۱ بار هم شده ب پاس تشکر از پسرشون خانومشو دعوت کنن. متاسفانه شعور ندارن و کاری هم نمیشه کرد. البته دم دنیا درازه نوبت منم میرسه ک کم بگیرمشون. البته الانم محل نمیزارم روز مادر و تولداشونو ..... مثل خودشون
من حتی مادرشوهرمم دعوتم نکرد بعد اومده بعد از دوسال ک قهر بودم میگه اره تو مارو پاگشا نکردی خونت
گفتم لابد تو عروس بودی رسما عوض شده تازه دو روز بعد از عروسی هم بما گفتن ماهمگی رفتیم باغ اما بما نگفتن اینهمه ک من خوبی کزدم بهشون
بلاهایی ک سر من اوردم باید تو کتاب نوشت البته خودم تو دفتر نوشتما سه ساله خبری نگرفتن ازمون مادرشوهرم پولای پدر شوهرومو میخوره و با بچه های اون شوهرش قسمت میکنه
دوستان دقت کنید اسی گشنهی یه ناهار و شام نیست
این بنده خدا تا الان که ۴ ساله حتی رنگ دیوارای خونهی مادرشوهرشو ندیده
من اولین باره چنین چیزی میشنوم
اخه ما معمولا بدون دعوت هم میرفتیم اوایل با شوهرم برا سر زدن معمولی ولی شوهرتم میگه نمیخواد بریم پس کلا احتمالا قطع ارتباطی باهاشون
ن والا خودش یکسره در کو ن خانوادشه.ولی نمیدونم چرا تاالان اعتراض نکرده ک دعوتمون کنید.
شایدم کرده .نمیدونم .ولی دیگ ول کردم تا نوبت ب من برسه تانشونشون بدم. ماه دیگ سالگرد سوم پدرشوهرمه منم نمیرم تا حسابی جلو فک و فامیل خورد بشن
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
33 ثانیه پیش
35 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
